جدول جو
جدول جو

معنی صاید - جستجوی لغت در جدول جو

صاید
(یِ)
نعت فاعلی از صید است:
رفت و دانه خورد و اندر دام ماند
صایدش کشت و بخورد و کام راند.
(مثنوی).
رجوع به صائد...شود
لغت نامه دهخدا
صاید
شکار کننده شکاری
تصویری از صاید
تصویر صاید
فرهنگ لغت هوشیار
صاید
((یِ))
شکارکننده، شکاری
تصویری از صاید
تصویر صاید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیاد
تصویر صیاد
(پسرانه)
شکارچی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صاعد
تصویر صاعد
(پسرانه)
بالارونده، صعودکننده، نام یکی از مردان افسانه ای عرب باستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صایب
تصویر صایب
(پسرانه)
صائب، راست و درست، رسا، رساننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صاین
تصویر صاین
(پسرانه)
صائن، محافظ، نگاه دارنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مصاید
تصویر مصاید
مصیدها، دام ها، تله ها، جمع واژۀ مصید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصاید
تصویر قصاید
قصیده ها، شعرهایی که حداقل دارای شانزده بیت است که مصراع اول بیت اول با مصراع های دوم همه های بیت ها هم قافیه است و موضوع آن بیشتر در وعظ ها، حکمت ها، حماسه ها یا در مدح یا ذم کسی یا چیزی است ها، چکامه ها، جمع واژۀ قصیده
فرهنگ فارسی عمید
(حَ یِ)
رجوع به حصائد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مصائد. جمع واژۀ مصید. آلت های صیدجانوران. دام: حسن صباح مصاید مکاید بگسترد. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مصائد شود
لغت نامه دهخدا
(قَیِ)
قصائد. جمع واژۀ قصیده. رجوع به قصیده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
جمع واژۀ صاد. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صاد شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
عبدخیر بن زید، یا عبد خیر بن محمد بن خولی بن عبد عمرو بن عبدیغوث بن صاید همدانی مکنی به ابوعماره. سمعانی در الانساب آرد که وی زمان پیغمبر را دریافت ولیکن بملاقات او نرسید. او در کوفه سکونت جست و از علی بن ابی طالب روایت کند و ازو فرزند وی مسیب و ابواسحاق سبیعی وحبیب بن ابی ثابت و خالد بن علقمه و عطأ بن سایب و ابوحبۀ همدانی و اسماعیل سدی و جز آنان روایت کنند. وی را پرسیدند چند سال داری گفت یکصد و بیست سال... یحیی بن معین او را ثقه دانسته است. (الانساب سمعانی)
عبدالرحمان بن عبد رب الکعبه. وی از عبدالله بن عمرو بن عاص و از او زید بن وهب و شعبی روایت کنند. حدیث او در صحیح مسلم بن حجاج قشیری آمده است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدید
تصویر صدید
بانگ و ناله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصید
تصویر اصید
کژ کردن، شیر بیشه، گردنفراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعید
تصویر صعید
خاک روی زمین، قبر، گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائد
تصویر صائد
شکاری، صید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاخد
تصویر صاخد
گرمای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادی
تصویر صادی
تشنه نرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صارد
تصویر صارد
تیر که به نشانه بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاعد
تصویر صاعد
بالا رونده، صعود کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاید
تصویر شاید
ممکن، محتملاً، احتمالاً، گویا، ظاهراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاید
تصویر تاید
نیرومند شدن، قوی گشتن توانا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساید
تصویر ساید
چرکی که از آهن بیرون آرند ریم آهن. مهتر سرور جمع ساده سیائد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاید
تصویر زاید
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام آور رسول، جاسوس، آنکه او را برای پیدا کردن آب و علف فرستند، جوینده و خواهنده، دست آس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باید
تصویر باید
ضرورت است، بایسته است، شاید، ضرور ولازم می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاید
تصویر مصاید
جمع مصیده: آنچه بدان شکار کنند دامها، شکارگاهها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قصیده چکامه ها: فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخرت و مباهات می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاین
تصویر صاین
نگاهدارنده، پرهیزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاید
تصویر مصاید
((مَ یِ))
جمع مصید و مصیده، دام ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاید
تصویر شاید
احیانا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
ماهیگیر، ماهیگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاید
تصویر زاید
فزون
فرهنگ واژه فارسی سره