جدول جو
جدول جو

معنی صامته - جستجوی لغت در جدول جو

صامته
(مِ تَ)
تأنیث صامت. رجوع به صامت... شود
لغت نامه دهخدا
صامته
مونث صامت
تصویری از صامته
تصویر صامته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صامت
تصویر صامت
مقابل ناطق، ساکت، خاموش، ناتوان در سخن گفتن، (سینما، تئاتر) ویژگی فیلم بدون صدا، در علم زبانشناسی واجی که در گذر خود از اندام های گویایی به مانعی برخورد می کند مانند ج، د، ر، همخوان، بی صدا، کنایه از زر و سیم
صامت و ناطق: کنایه از دارایی شخص از زر و سیم و چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
(اِ مِ تَ)
رجوع به اصمت شود، نام کتابی است تألیف ابن کلبی نسابه که احمد زکی پاشا آنرا طبع کرده و نام های اصنام و بیوت بزرگی را که در نزد عرب متداول بوده و ابن کلبی از آوردن آنها غفلت کرده است در آن گرد آورده و تألیف را تکمیل کرده است. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ خی یَ)
نام شهری است از ولایت کوچ و آن مابین بنگاله و ختا واقع است و در آن شهر ساحران و جادوگران بسیارند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(صُ / صِ تَ)
آنچه بدان کودکان را خاموش کنند و تسکین دهند از طعام و شیرینی و مانند آن. (منتهی الارب). میوه که کودکان را بدان خاموش کنند. (مهذب الاسماء). سکته. بهانه شکن. قاقالی لی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ابن محمد جعفی. مولای بنی جعفه. وی کوفی است و شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع) بشمار آورده است. (تنقیح المقال ج 2 ص 95)
ابن افقم. وی از بنی الصیدأبن عمرو بن قعین است و در روز ذی علق ربیعه بن مالک پدر لبید شاعر را کشت. (العقد الفرید ج 3 ص 290)
ابن معاذ بن شعبه بن عقبه جندی، مکنی به ابومحمد. از سفیان بن عیینه روایت کند. و وی راوی ابوقره است. (لسان المیزان ج 3 ص 178)
شیخ طوسی در رجال او را در شمار اصحاب امام باقر محمد بن علی (ع) آورده و گویا امامی است. (تنقیح المقال ج 2 ص 95)
ابن مخبل یشکری. از روبه بن عجاج روایت کند، و مجهول الحال است. (لسان المیزان ج 3 ص 178)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نعت فاعلی از صمت. خاموش. خموش. ساکت:
چون من از تسبیح ناطق غافلم
چون بداند سبحۀ صامت دلم.
مولوی.
، زر و سیم و جامه و خانه و غیره مقابل ناطق یا صاخب که شتر و گاو و گوسفند است: لنا الصاخبه من البغل و لکم الصامت من النخل. (از نامۀ رسول خدا بحارثه بن قطن). رجوع به حارثه بن قطن... شود. و سوگندان بر زبان راند که... هیچ چیزی ندارد از صامت و ناطق در ملک خود و امانت بدست کسی نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346). و بعد از آن آنچه ازصامت و ناطق و ستور و برده داشت نسختی پرداخت. (تاریخ بیهقی ص 364). و احتیاط کن تا هیچ از صامت و ناطق این مرد پوشیده نماند. (تاریخ بیهقی ص 235). هر چه این سگ ناحفاظ را هست صامت و ناطق همه بنوشتکین بخشیدم. (تاریخ بیهقی). و تجملی قوی یافته چون غلامان ترک... و ناطق و صامت فراوان. (چهارمقاله). اگر از صامت نصیب نمیشود از ناطق چیزی بچنگ آرم. (سندبادنامه ص 219). چون کار به ننگ رسد و از وجه نجات و خلاص طمع منقطع گردد هر آنچه تحت تصرف ما باشد از خزائن و ممالک و ناطق و صامت جمله در آتش اندازیم و تلف کنیم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 250). خطی باباحت خون از وی (ابوالعباس) بازستدند که از صامت و ناطق و قلیل و کثیر او را یساری نیست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 360).
ور میسر شود که سنگ سیاه
زر صامت کنی به قلابی.
سعدی.
سخن آنجا که زند لاف ادب
خامشی اززر صامت چه عجب ؟
؟
، صفت دسته ای از حروف است و مصمت نیز گفته اند. مقابل مصوت و از خواص آن اینکه ابتدا بحرف صامت یا مصمت نتوان کرد مگر بعد از آنکه با مصوت کوتاه یا بلند مقارن شود و مجموع را حرف متحرک خوانند و اگر مصوت مقصور باشد حرف متحرک را یک جزو بیش نشمرند و اگر ممدود باشد مقدار فضل ممدود را بر مقصور حرفی ساکن شمرند... رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه حرف و رجوع بدین لغتنامه ذیل حرف و رجوع به معیارالاشعار خواجه نصیرالدین طوسی و رجوع به تحقیق انتقادی در عروض فارسی تألیف خانلری (ص 59) شود، گاهی صامت را مقابل نامی آرند یعنی جماد، شیر خفته، بیست عدد از شتران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صامت
تصویر صامت
خاموش، خموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
خاموش گردان: گولزنک آنچه بدان کودکان را خاموش گردانند و آرام کنند چون خوراکی و شیرینی و بازیچه، گنگی کری و لالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صامت
تصویر صامت
((مِ))
بی صدا، خاموش، اموال غیر جاندار مانند زر و سیم، اسباب، جامه و خانه و غیره، حرفی که حرکت نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
عجم، گنگ، ناگویا، بی صدا، خاموش، ساکت، سکون، بیواک، مصمت، همخوان
متضاد: ناطق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از صامت
تصویر صامت
صامتٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از صامت
تصویر صامت
Consonant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صامت
تصویر صامت
consonne
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صامت
تصویر صامت
spółgłoska
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صامت
تصویر صامت
konsonanti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صامت
تصویر صامت
согласная
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صامت
تصویر صامت
Konsonant
دیکشنری فارسی به آلمانی
صامت، ساکت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از صامت
تصویر صامت
صامت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از صامت
تصویر صامت
ব্যঞ্জনবর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از صامت
تصویر صامت
พยัญชนะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صامت
تصویر صامت
子音
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صامت
تصویر صامت
ünsüz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صامت
تصویر صامت
consoante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صامت
تصویر صامت
辅音
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صامت
تصویر صامت
עִנְיָן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صامت
تصویر صامت
자음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صامت
تصویر صامت
konsonan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صامت
تصویر صامت
व्यंजन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صامت
تصویر صامت
приголосна
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صامت
تصویر صامت
consonante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صامت
تصویر صامت
consonante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صامت
تصویر صامت
medeklinker
دیکشنری فارسی به هلندی