- صامت
- خاموش، خموش، ساکت
معنی صامت - جستجوی لغت در جدول جو
- صامت
- مقابل ناطق، ساکت، خاموش، ناتوان در سخن گفتن، (سینما، تئاتر) ویژگی فیلم بدون صدا، در علم زبانشناسی واجی که در گذر خود از اندام های گویایی به مانعی برخورد می کند مانند ج، د، ر، همخوان، بی صدا، کنایه از زر و سیم
صامت و ناطق: کنایه از دارایی شخص از زر و سیم و چهارپایان
- صامت ((مِ))
- بی صدا، خاموش، اموال غیر جاندار مانند زر و سیم، اسباب، جامه و خانه و غیره، حرفی که حرکت نداشته باشد
- صامت
- Consonant
- صامت
- согласная
- صامت
- Konsonant
- صامت
- приголосна
- صامت
- spółgłoska
- صامت
- consoante
- صامت
- consonante
- صامت
- consonante
- صامت
- consonne
- صامت
- medeklinker
- صامت
- व्यंजन
- صامت
- konsonan
- صامت
- حرفٌ صامتٌ
- صامت
- עִנְיָן
- صامت
- konsonanti
- صامت
- พยัญชนะ
- صامت
- ব্যঞ্জনবর্ণ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث صامت
بستوه آمدن، بیزار شدن
کسی که در بلیه دیگری خوشحال باشد بدبختی، شومی و بدی، بدفالی
خشک
کوفتن ضرب زدن، کوب ضرب، آسیب آزار، مصیبت، جمع صدمات
دلیری و چالاکی، شجاعت، قطع کردن
غریونده ونگنده آوا دار
قد، بلندی تنۀ آدمی، اندام
اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز می گویند، اقامه
قامت بستن (زدن، گفتن): به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن
قامت کردن: به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن،برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز می گویند، اقامه
قامت بستن (زدن، گفتن): به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن
قامت کردن: به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن،
تیز و برنده شدن، دلیر و بی باک شدن، شجاعت، دلیری، بی باکی، چالاکی، برندگی
ساکت، خاموش شدن