جدول جو
جدول جو

معنی صالحین - جستجوی لغت در جدول جو

صالحین
(لِ)
جمع واژۀ صالح، در حال نصب و جر. رجوع به صالح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظالمین
تصویر ظالمین
ظالم ها، ستمگران، بیدادگران، جباران، ظلّام، ظلمه، جمع واژۀ ظالم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صابئین
تصویر صابئین
فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئی، صابی، مغتسله، ماندایی، ماندائیان،
فرقه ای مشرک و بت پرست که در حران زندگی می کرده اند و در زمان مامون، خلیفۀ عباسی، خود را از فرقۀ صابئین معرفی کردند تا از اغماضی که اسلام دربارۀ صابئین واقعی روا داشته استفاده کنند و جان خود را نجات دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
صالح بودن، شایسته بودن، در خور بودن، شایستگی، سزاواری، اهلیت
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
ج طالح در حالت نصب و جر. بدکاران. تبهکاران. بدکرداران. و رجوع به طالح شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
در تذکره ها بی نام و نسب است و این مطلع بوی منتسب:
اگر میرم ز غم امشب نگویم حال زار خود
تو را ازصبر می خواهم که سازم شرمسار خود.
(صبح گلشن ص 244)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابراهیم بن عبدالله بن صالح صالحی، مکنی به ابواسحاق. وی از ابوسعید عبدالعزیز بن سعیدالاشیح کوفی و هارون بن حاتم کوفی و جز ایشان روایت کند و از وی ابوبکر محمد بن محمد باغندی و ابوعبدالله محمد بن مخلد عطار و هم طبقه های آنان روایت کنند. (الانساب سمعانی ورق 347 ب)
عثمان بن علی بن احمد بن محمد صالحی، معروف به ابن الصالح و مکنی به ابوعبدالله ، معلمی بود سدیدالمراتب درشرقی بغداد. از ابوخطاب بن بطر و ابوعبدالله بن طلحه و جز ایشان روایت کند. (الانساب سمعانی ورق 347 الف)
ابراهیم بن عبدالعزیز، مکنی به ابواسحاق و از اولاد صالح صاحب المصلی و به طلب (علم) و صلاح معروف بود. جماعتی از وی روایت کنند. صالحی در جمادی الاولی به سال 254 هجری قمری درگذشت. (الانساب سمعانی ورق 347 ب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
عامه آن را صالحین گفته اند و هر دوغلط است و نام آن سیلحین است، قریه ای است ببغداد وابوزکریا یحیی بن اسحاق السالحینی را به آن نسبت داده اند. رجوع به سیلحین و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون 13000گزی جنوب خاور فهلیان جلگه، گرمسیر مالاریائی، سکنه 88 تن. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، تریاک، نخود شغل اهالی زراعت. راه فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ فارسی صالح: یکی از جملۀ صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسائی را در دوزخ. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، 12هزارگزی باختری سی سخت، 13هزارگزی باختر اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی، سردسیر، مالاریائی، سکنه 120 تن. آب آن از رود کبک کیان، محصول غلات، برنج، پشم، لبنیات، شغل اهالی زراعت و حشم داری، صنایع دستی زنان قالی، جوال، جاجیم بافی. راه مالرو. ساکنین از طایفۀ بویراحمد پائین می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ صالح در حالت رفعی. رجوع به صالح... شود
لغت نامه دهخدا
(لِ حی یَ)
نام اصحاب صالح بن عمرو الصالحی و محمد بن شبیب و ابوشمر و غیلان اند که جمع بین ارجاء و قدر کنند و صالحی گویدایمان معرفت به خداست علی الاطلاق چنانکه بدانند جهان را صانعی است و کفر جهل معرفت صانع است و اگر کسی گوید ان الله ثالث ثلاثه کافر نیست لیکن این کلمه را جز کافر نگوید و گوینده معرفه الله محبت او و خضوع است مر او را و این با انکار رسول جمع تواند شد و عقلاً رواست که کسی به خدا ایمان داشته باشد نه به رسول وی جز اینکه پیغمبر گفته است کسی که به من ایمان ندارد به خدا ایمان ندارد و گویند نماز عبادت خدا نیست و عبادت او ایمان است و ایمان معرفت اوست و او یک خصلت است که زیاد و کم نشود و هم چنین کفر خصلتی واحد است که کاهش و افزایش نپذیرد. (ملل و نحل شهرستانی ص 66)
لغت نامه دهخدا
(لِ حی یَ)
قریه ای است نزدیک رها از ارض جزیره و آن را عبدالملک بن صالح هاشمی خط کشید و حد برآورد. خالد گوید: نزدیک رقه است... و گوید بطیاس و دیر زکی در آنجاست و آن از فرح انگیزترین مواضعاست و خالدیان در تاریخ موصل آرند که نخست کس که قصور صالحیه را احداث کرد مهدی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صلاحیت درفارسی: سزاواری شایستگی شایش شاهندگی فر ساختگی نیکو کار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالعین
تصویر طالعین
دو جگر رگ جگر رگان تثنیه طالع دو رگ جگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالحون
تصویر طالحون
جمع طالح، تباه ها، بدکرداران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صایم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) روزه داران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاینین
تصویر صاینین
جمع صاین. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صایم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) روزه داران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صائن، خویشتنداران پرهیزگاران، جمع صاین. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
شایسته بودن اهلیت داشتن، شایستگی سزاواری اهلیت. توضیح این کلمه را در فارسی معمولا به تشدید یاء تلفظ کنند ولی در عربی فصیح به تخفیف یاء است مع هذا بطرس بستانی در محیط المحیط به تشدید یاء ذکر کرده است و پیداست که عرب معاصر هم مانند ایرانیان بر خلاف اصل مشدد تلفظ کنند، اختیاری که قانون با دادگاهی میدهد که به موجب آن بدعوایی رسیدگی کند به عبارت دیگر برای رسیدگی بدعوای خاص. مشورت، سزاواری، اهلیت، شایسته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
کوچ کننده رحلت کننده کوچنده جمع راحلین، جمع راحل، راهیان فراروان فراپروازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحیحین
تصویر صحیحین
صحیح درحالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
صالبیه درفارسی سالبیه: لاتینی تازی گشته مریم گلی از گیاهان مریم گلی
فرهنگ لغت هوشیار
زنان درست کار، اعمال شایسته و صالح، باقیات صالحات، آثار نیک که از شخص مانده باشد پس از مردن وی
فرهنگ لغت هوشیار
صابرون، جمع صابر، : شکیبایان جمع صابر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالسین
تصویر جالسین
جمع جالس، نشستگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصالحین
تصویر متصالحین
جمع متصالح، سازش پذیران، سازشگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالرین
تصویر بالرین
رقاصه، رقصنده باله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالحین
تصویر طالحین
جمع در حالت نصبی و جری (ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تیره ای از گروهیان (شیعه) زیدیه پیروان حسن بن صالح بن حی ثوری همدانی که ابوبکر و عمر را رهنمودان راستین می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طالب، خواستاران، دانشجویان، جمع طالبی به معنای وابستگان امام علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
شایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره