لوف الصغیر است به زبان اندلس که به پارسی آن رافیل گوش (پیل گوش) خوانند. (برهان قاطع) (مفردات ابن بیطار) (اختیارات بدیعی). و رجوع به صاروان شود، درختستان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، نافۀ مشک. (منتهی الارب) ، صارهالجبل، اعلای کوه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لوف الصغیر است به زبان اندلس که به پارسی آن رافیل گوش (پیل گوش) خوانند. (برهان قاطع) (مفردات ابن بیطار) (اختیارات بدیعی). و رجوع به صاروان شود، درختستان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، نافۀ مشک. (منتهی الارب) ، صارهالجبل، اعلای کوه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
دهی از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، 9600گزی جنوب خاور کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. سکنۀ آن 63 تن شیعه، فارسی زبان. آب از قنات و باران. محصول غلات، تنباکو، کنجد. شغل اهالی زراعت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، 9600گزی جنوب خاور کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. سکنۀ آن 63 تن شیعه، فارسی زبان. آب از قنات و باران. محصول غلات، تنباکو، کنجد. شغل اهالی زراعت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
بلده ای است در بلاد روم. ابوتمام آن را ذکر کرده است و گوید: کأن ّ بلادالروم عمت بصیحه فضمت حشاها او رغا وسطها السقب بصاغره القصوی و طمین و اقتری بلاد قرنطاؤس وابلک السکب. (معجم البلدان)
بلده ای است در بلاد روم. ابوتمام آن را ذکر کرده است و گوید: کأن ّ بلادالروم عمت بصیحه فضمت حشاها او رغا وسطها السقب بصاغره القصوی و طمین و اقتری بلاد قرنطاؤس وابلک السکب. (معجم البلدان)
بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید: فتادند روز دهم یکسره به خرم گهی نام او قاقره. (گرشاسب نامه ص 279). و رجوع به ص 283 و 284 همان کتاب شود
بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید: فتادند روز دهم یکسره به خرم گهی نام او قاقره. (گرشاسب نامه ص 279). و رجوع به ص 283 و 284 همان کتاب شود
تأنیث باقر. شکافنده. - رجل باقره، آنکه درعلوم جستجو کند و ژرف نگرد. (از تاج العروس). - فتنه باقره، ف تنه عظیم ووسیع. (از تاج العروس) و در حدیث آمده است: ستأتی علی الناس فتنه باقره تدع الحلیم حیران. فتنه ای تفرقه انداز و مزیل الفت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). یعنی شکافندۀ الفت و شق کننده عصا. (از اقرب الموارد). ورجوع به باقر شود.
تأنیث باقر. شکافنده. - رجل باقره، آنکه درعلوم جستجو کند و ژرف نگرد. (از تاج العروس). - فتنه باقره، ف تنه عظیم ووسیع. (از تاج العروس) و در حدیث آمده است: ستأتی علی الناس فتنه باقره تدع الحلیم حیران. فتنه ای تفرقه انداز و مزیل الفت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). یعنی شکافندۀ الفت و شق کننده عصا. (از اقرب الموارد). ورجوع به باقر شود.