ابن صدرالملک، نجم الدین ابوبکر وزیر. وی روز یکشنبۀ ششم ربیع الاول 652 ه. ق. پس از عزل تعین الملک (؟) به وزارت سلطان ناصرالدین محمد بن سلطان شمس الدین ایلتتمش رسید. (حبیب السیر جزو چهارم از ج 2 ص 223)
ابن صدرالملک، نجم الدین ابوبکر وزیر. وی روز یکشنبۀ ششم ربیع الاول 652 هَ. ق. پس از عزل تعین الملک (؟) به وزارت سلطان ناصرالدین محمد بن سلطان شمس الدین ایلتتمش رسید. (حبیب السیر جزو چهارم از ج 2 ص 223)
نعت فاعلی از صوم. روزه دار، هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن. (منتهی الارب) ، ایستاده و برپای. ج، صوام، صیام، صوّم، صیم، صیّم، صیامی، نام رودۀ دوم از جملۀ شش رودۀ شکم. (غیاث اللغات). نام یکی از امعاء که از پس اثناعشر است و آن را صائم نامند چون طعام در آن ثابت نماند. معاء صائم، یعنی رودۀ روزه دار و این صائم به اثناعشر پیوسته است و صائم از بهر آن گویند که همیشه تهی باشد از ثفل و هیچ اندر وی قرار نگیرد، از بهر دو کار، یکی آنکه رگهای ماساریقا که به اثناعشر و دیگر روده ها پیوسته است بیشتر بدو متصل است، و آنچه غذا راشاید از وی میکشد و به جگر میبرد و دیگر آنکه منفذ زهره که صفرا از وی به روده فرودآید و روده را از ثفل بشوید و آن را دفع کند اندر این روده گشاده است و نخست بدو رسد و چون بدو رسد صفراء خالص و تیزتر باشدو او را زودتر شوید، بدین دو سبب همیشه این روده ازثفل خالی باشد و اندر حال بیماری تنگ تر گردد و فراهم تر آید. و خاصیت رودۀ صائم آن است که همیشه تهی باشد و هیچ اندر وی درنگ نکند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - صائم الدهر، کسی که همیشه روزه دارد: خورنده که خیرش برآید زدست به از صائم الدهر دنیاپرست. سعدی (بوستان). - صائم النهار و قائم اللیل، کسی که روز روزه دارد و شب به عبادت بسر برد
نعت فاعلی از صوم. روزه دار، هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن. (منتهی الارب) ، ایستاده و برپای. ج، صوام، صیام، صُوّم، صیم، صیّم، صیامی، نام رودۀ دوم از جملۀ شش رودۀ شکم. (غیاث اللغات). نام یکی از امعاء که از پس اثناعشر است و آن را صائم نامند چون طعام در آن ثابت نماند. معاء صائم، یعنی رودۀ روزه دار و این صائم به اثناعشر پیوسته است و صائم از بهر آن گویند که همیشه تهی باشد از ثفل و هیچ اندر وی قرار نگیرد، از بهر دو کار، یکی آنکه رگهای ماساریقا که به اثناعشر و دیگر روده ها پیوسته است بیشتر بدو متصل است، و آنچه غذا راشاید از وی میکشد و به جگر میبرد و دیگر آنکه منفذ زهره که صفرا از وی به روده فرودآید و روده را از ثفل بشوید و آن را دفع کند اندر این روده گشاده است و نخست بدو رسد و چون بدو رسد صفراء خالص و تیزتر باشدو او را زودتر شوید، بدین دو سبب همیشه این روده ازثفل خالی باشد و اندر حال بیماری تنگ تر گردد و فراهم تر آید. و خاصیت رودۀ صائم آن است که همیشه تهی باشد و هیچ اندر وی درنگ نکند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - صائم الدهر، کسی که همیشه روزه دارد: خورنده که خیرش برآید زدست به از صائم الدهر دنیاپرست. سعدی (بوستان). - صائم النهار و قائم اللیل، کسی که روز روزه دارد و شب به عبادت بسر برد
ناحیتی از نواحی مدینه است. نصر گوید: موضعی است به حجاز نزدیک ذوطوی. در شعر معن بن اوس آمده است: ففدفد عبود فخبراء صائف فذوالحفر اقوی منهم ففدافده. و امیه بن ابی عائذ هذلی گوید: لمن الدیار بعلی فالاحراص فالسودتین فمجمع الأبواص فضهاء اظلم فالنطوف فصائف فالنمر فالبرقات فالانحاص. (معجم البلدان)
ناحیتی از نواحی مدینه است. نصر گوید: موضعی است به حجاز نزدیک ذوطوی. در شعر معن بن اوس آمده است: فَفَدْفَدُ عبود فخبراءُ صائف فذوالحفر اقوی منهم ففدافده. و امیه بن ابی عائذ هذلی گوید: لمن الدیار بعلی فالاحراص فالسودتین فمجمع الأبواص فضهاء اظلم فالنطوف فصائف فالنمر فالبرقات فالانحاص. (معجم البلدان)
نعت فاعلی از صواب. رسا. رساننده. (غیاث اللغات) ، باران ریزان، نقیض خاطی. و منه المثل: مع الخواطی سهم صائب. (منتهی الارب) ، راست و درست: حدس صائب. رأی صائب: پس ملک بهتر داند و رأی او در این معنی صائب تر باشد. (تاریخ برامکه). امیری صائب تدبیر و بلندهمت بود. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 3 ص 352) ، سهم صائب، تیر به نشانه فرودآمده
نعت فاعلی از صواب. رسا. رساننده. (غیاث اللغات) ، باران ریزان، نقیض خاطی. و منه المثل: مع الخواطی سهم صائب. (منتهی الارب) ، راست و درست: حدس صائب. رأی صائب: پس ملک بهتر داند و رأی او در این معنی صائب تر باشد. (تاریخ برامکه). امیری صائب تدبیر و بلندهمت بود. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 3 ص 352) ، سهم صائب، تیر به نشانه فرودآمده
محمد بن عبدالله ، معروف به قاضی شدید، مکنی به ابی عبدالله. وی با سیرتی ستوده منصب قضاوت مرو داشت و مردی مناظر و فحل و با باطنی و ظاهری جمیل بود. نماز و قرآن بسیار میخواند. نزد قاضی محمد ارسانیدی فقه آموخت و نائب وی در قضاوت و خطبه گردید و سپس مدتی آن شغل به اصالت به وی محول شد. او از استاد خویش محمد بن حسین ارسانیدی و سیدمحمد بن ابی شجاع علوی سمرقندی و دیگران حدیث شنید. سمعانی گوید: جزئی از حدیث از وی بنوشتم و او مرا به اشتغال فقه تحریص کرد وهنگامی که من در سفر بودم درگذشت. (الانساب ص 349)
محمد بن عبدالله ، معروف به قاضی شدید، مکنی به ابی عبدالله. وی با سیرتی ستوده منصب قضاوت مرو داشت و مردی مناظر و فحل و با باطنی و ظاهری جمیل بود. نماز و قرآن بسیار میخواند. نزد قاضی محمد ارسانیدی فقه آموخت و نائب وی در قضاوت و خطبه گردید و سپس مدتی آن شغل به اصالت به وی محول شد. او از استاد خویش محمد بن حسین ارسانیدی و سیدمحمد بن ابی شجاع علوی سمرقندی و دیگران حدیث شنید. سمعانی گوید: جزئی از حدیث از وی بنوشتم و او مرا به اشتغال فقه تحریص کرد وهنگامی که من در سفر بودم درگذشت. (الانساب ص 349)
مولای حبیب بن خراش حلیف أنصار. بزعم ابن کلبی او و مولای وی حبیب درک غزوۀ بدر کرده اند. و صاحب الاصابه گوید: صائب مولی حبیب بن خراش حلیف الانصار، زعم ابن الکلبی انه شهد بدراً هو و مولاه. و استدرکه ابن فتحون و ابن الاثیر
مولای حبیب بن خراش حلیف أنصار. بزعم ابن کلبی او و مولای وی حبیب درک غزوۀ بدر کرده اند. و صاحب الاصابه گوید: صائب مولی حبیب بن خراش حلیف الانصار، زعم ابن الکلبی انه شهد بدراً هو و مولاه. و استدرکه ابن فتحون و ابن الاثیر
حازمی گوید: وادیی است در نجد و دیگران گفته اند قریه ای است در یمن و ابوسعد ابوعبدالرحمن محمد بن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان بدان قریه منسوب است. (معجم البلدان)
حازمی گوید: وادیی است در نجد و دیگران گفته اند قریه ای است در یمن و ابوسعد ابوعبدالرحمن محمد بن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان بدان قریه منسوب است. (معجم البلدان)