جدول جو
جدول جو

معنی صائدیه - جستجوی لغت در جدول جو

صائدیه
(ءِ دی یَ)
فرقه ای از غلات، اصحاب صائد نهدی معاصر امام صادق و صائد و بیان نهدی از فرقۀ کربیه بودند و بعقیدۀ آنان محمد بن الحنفیه مهدی منتظر است. (خاندان نوبختی ص 258)
لغت نامه دهخدا
صائدیه
باور داشتند که محمد بن الحنفیه مهدی ع است (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِبی یَ)
از فرق متصوفۀ متشبهۀ مبطله اند، که خود را بظاهر صوفی نمایند و از اعمال ایشان خالی باشند و گویند که تقید به احکام شریعت وظیفۀ عوام است که نظر ایشان بر ظواهر اشیاء است، اما حال خواص آن است که به رسوم ظاهر مقید نشوند و به مراعات حضور باطن اهتمام کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 843)
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
اصحاب داود بن علی اصفهانی متوفی به سال 270 هجری قمری در سن شصت وچهار سالگی. و آن فرقه ای از مذهب اصحاب حدیث باشد. یکی از پنج فرقۀ اصحاب حدیث باشد. (بیان الادیان). ایشان را اصحاب ظواهر گویند، چه بظاهر آیات و اخبار کار کنند و قیاس را منکر باشند. داودیه یا ظاهریه از مذاهب مشهورۀ اهل سنت و جماعت بر حسب اختلاف ایشان در فروع که عبارتند ازشافعیه و حنفیه و مالکیه و حنابله و ظاهریه (داودیه) و این فرقۀ اخیر را از آن سبب ظاهریه گویند که ایشان فقط بظواهر آیات و اخبار عمل نمایند و رأی و قیاس و تأویل را بکلی منکر باشند تقریباً نظیر اخباریین شیعه در مقابل مجتهدین ایشان و از مشاهیر این فرقه یکی ابوبکر محمد بن داود اصفهانی پسر ابوسلیمان داودست صاحب ’کتاب الزهره’ معروف در ادب و دیگر رویم عارف و ابن حزم ظاهری صاحب کتاب ملل و نحل و ابوحیان نحوی معاصر ابن هشام صاحب مغنی. (حاشیۀ شدالازار ص 102 و 103). و رجوع به انساب سمعانی ذیل نسبت الداودی و الظاهری و مراجع مذکور در شدالازار شود. اصحاب حدیث بیشتر اعتمادشان بمتون و ظواهر قرآن و احادیث است و اصحاب رأی پیروان امام ابوحنفیه نعمان بن ثابت بن مرزبان فارسی (80- 150 هجری قمری) هستند که در استنباط مسائل دین برأی و قیاس و اجتهاد و استحسان عمل کنند. اصحاب حدیث پنج فرقه اند: 1- داودیه پیروان داود بن علی اصفهانی. 2- شافعیه پیروان امام عبدالله بن محمد بن ادریس شافعی (متوفی 204). 3- مالکیه پیروان مالک بن انس (متوفی 179). 4- حنبلیه، اصحاب امام احمد بن حنبل (متوفی 241). 5- اشعریه پیروان علی بن اسماعیل اشعری از فرزندان ابوموسی الاشعری. (حاشیۀ غزالی نامه ص 72)
لغت نامه دهخدا
(لِ حی یَ)
قریه ای است نزدیک رها از ارض جزیره و آن را عبدالملک بن صالح هاشمی خط کشید و حد برآورد. خالد گوید: نزدیک رقه است... و گوید بطیاس و دیر زکی در آنجاست و آن از فرح انگیزترین مواضعاست و خالدیان در تاریخ موصل آرند که نخست کس که قصور صالحیه را احداث کرد مهدی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ حی یَ)
نام اصحاب صالح بن عمرو الصالحی و محمد بن شبیب و ابوشمر و غیلان اند که جمع بین ارجاء و قدر کنند و صالحی گویدایمان معرفت به خداست علی الاطلاق چنانکه بدانند جهان را صانعی است و کفر جهل معرفت صانع است و اگر کسی گوید ان الله ثالث ثلاثه کافر نیست لیکن این کلمه را جز کافر نگوید و گوینده معرفه الله محبت او و خضوع است مر او را و این با انکار رسول جمع تواند شد و عقلاً رواست که کسی به خدا ایمان داشته باشد نه به رسول وی جز اینکه پیغمبر گفته است کسی که به من ایمان ندارد به خدا ایمان ندارد و گویند نماز عبادت خدا نیست و عبادت او ایمان است و ایمان معرفت اوست و او یک خصلت است که زیاد و کم نشود و هم چنین کفر خصلتی واحد است که کاهش و افزایش نپذیرد. (ملل و نحل شهرستانی ص 66)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
جمع واژۀ صائم
لغت نامه دهخدا
(لِبی یَ)
ابن بیطار گوید: نامی عجمی است در نزد مردم صقلیه نوعی باریک مر شالبیه را، برگ آن کوچک و طعم و بوی آن بدو ماند و نزد آن مردم مجرب است ابراء بیاض چشم را. (مفردات الادویه ج 2 ص 77)
لغت نامه دهخدا
(قِ ری یَ)
قریه ای است از قراء مصر. (معجم البلدان) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
نام قریۀ کوچکی بشمال تهران. میان عباس آباد و قلهک در چهارهزارگزی جنوب قلهک و 7هزارگزی جنوب تجریش. دارای 30 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). در حال حاضر در اراضی این قریه ساختمانهای متعدد بپا گردیده و صورت یکی از نقاطآباد و پرجمعیت نواحی نزدیک پایتخت را یافته است
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
سنۀ داودیه، نام سال هفتم نزول قرآن بمکه. در این سال سورۀ ’ص’، ’صافات’، ’یس’، ’ملائکه’ و ’سبا’ نازل شد. نام سال هفتم بعثت رسول صلوات الله علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
سرماخورده. زکام کرده. زکام زده. مزکوم. مضئود، سخت سردشده
لغت نامه دهخدا
(ءِ می یَ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل در 18هزارگزی شمال باختری بنجار و 24هزارگزی راه فرعی بند زهک به زابل در جلگه واقع است و هوای آن گرم معتدل میباشد. 82 تن سکنه دارد. زبانشان فارسی بلوچی است آب آن از رود خانه هیرمند است. و محصولات آن غلات و صیفی و شغل مردم آن زراعت و کرباس بافی است. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ءِ می یَ)
مؤنث دائمی. دایمی. همیشگی. (آنندراج). رجوع به دائمی شود
لغت نامه دهخدا
(شِ دی یَ)
قریه ای است در باختر مصر. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(صَ خَ دی یَ)
شرابیست منسوب به صرخد. و هو موضع بالجزیره. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صُ دی یَ)
ناقه صعادیه، ماده شتر دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ ئی یَ)
نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. این دهستان بین دهستانهای ده ملا و چم شعبان و در کنار خاوری رود زهره واقع و هوای آن گرمسیر و مالاریائی است. از 10 قریۀ کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1600 تن میباشد. آب قرای آن از رود زهره و محصول عمده گندم و جو دیمی است. شغل عمده مردان اغلب زراعت میباشد. از قراء مهم این دهستان، آبادی دربهک دارای 450 تن جمعیت است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
گزاردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ترجمان علامۀ جرجانی). گزاردن وام و فریضه و آنچه بدان ماند. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ادا کردن. رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
جاویده و بدندان نرم شده. (آنندراج) (انجمن آراء) (نظام). آنچه بدندان خرد شده باشد. مضاغه، آنچه خائیده خورده شود. خضامه. (منتهی الارب) :
خائیدۀ دهان جهانم چو نیشکر
ای کاش نیشکر نیمی من کبستمی.
خاقانی.
اول از عودم خائیدۀ دندان کسان
آخر از سوختۀ عالم دندان خایم.
خاقانی.
جان تراشیده بمنقار گل
فکرت خائیده به دندان دل.
نظامی.
نشد در کار او مدهوش و حیران
سر انگشت خائیده بدندان.
عماد فقیه.
، بدندان رسیده. بکار افتاده: عایشه... گفت یا رسول اﷲ مسواکی خواهی، گفت خواهم و اندر جامه خانه عایشه مسواکی بود ناخائیده بگرفت و سخت بود بخائید تا نرم شد واو را بداد. او مسواک بدندان بکرد و بر دندان نیرو بکرد عایشه گفت نیرو سخت مکن که دندان افکار کنی. (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(لِ دی یَ)
نام ناحیتی بوده است بر مشرق خلیج قسطنطنیه. نویسندۀ حدود العالم آرد: ’و اما آن یازده ناحیت که بر مشرق خلیج (خلیج قسطنطنیه) است نام وی این است: برقسیس، ابسیق، ابطماط، سوقیه، ناطلیق، بقلار، افلاخوینه، فیادق، خرشته، ارمیناق، خالدیه و هر یکی از این ناحیتی است بزرگ با شهرهاو دهها و حصارها و قلعه ها و کوهها و آبهای روان و نعمت بسیار’. (حدود العالم چ سید جلال طهرانی ص 105)
لغت نامه دهخدا
فلیکس، نویسندۀ درام و سیاستمدار فرانسوی، مولد ویرزن (1810- 1889 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لِیْ یَ)
نخلی است متعلق به بنی غبر در یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ءُ پُ)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 52 هزارگزی شمال خاوری اهواز. ده هزارگزی جنوب شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز، دشت، گرمسیر. سکنۀ آن 130 تن، شیعه زبان، فارسی و عربی است. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ حمید هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
منسوب به صائد که بطنی است از همدان و نام وی کعب بن شرحبیل است. (منتهی الارب) ، و در فن رجال لقب زیاد بن عریب، سالم بن عماره، عمار، سعید بن قیس و چند تن دیگر است. (از ریحانهالادب ج 2 ص 410)
لغت نامه دهخدا
(لِ دی یَ)
نام دیناری است که خالد بن عبدالله القسری در عهد بنی امیه ضرب کرد و از بهترین دنانیر عرب بود. (از نقود العربیه ص 145)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث صادی، آن خرمابن که از آب دور بود. ج، صوادی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دائمیه
تصویر دائمیه
همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادیه
تصویر صادیه
تشنه مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صائن، خویشتنداران پرهیزگاران، جمع صاین. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تیره ای از گروهیان (شیعه) زیدیه پیروان حسن بن صالح بن حی ثوری همدانی که ابوبکر و عمر را رهنمودان راستین می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
صالبیه درفارسی سالبیه: لاتینی تازی گشته مریم گلی از گیاهان مریم گلی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صایم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) روزه داران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائمیه
تصویر قائمیه
فرمانداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحدیه
تصویر واحدیه
واحدیت در فارسی: یکتایی
فرهنگ لغت هوشیار