جدول جو
جدول جو

معنی شیناب - جستجوی لغت در جدول جو

شیناب
(دخترانه)
شینا، شناوری، سعی و کوشش جد وجهد
تصویری از شیناب
تصویر شیناب
فرهنگ نامهای ایرانی
شیناب
شنا، (یادداشت مؤلف)، شنا و آب ورزی، (برهان) (آنندراج)، آب ورزی باشد و آنرا شنا، شناب و شناه نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، شناوری و سباحت، (ناظم الاطباء)، رجوع به شنا شود، سعی و کوشش و جد و جهد، (ناظم الاطباء)، محنت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شیناب
حرکت انسان یا جانور بر روی آب به وسیله تحرک بازوان و پاها سبحت
تصویری از شیناب
تصویر شیناب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیناب
تصویر تیناب
(دخترانه)
آنچه در خواب دیده می شود، رؤیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیداب
تصویر شیداب
(پسرانه)
نام حکیمی که خاک را خدا می دانست، برساخته فرقه آذرکیوان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شینا
تصویر شینا
(دخترانه)
شناوری، سعی و کوشش جد وجهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیاب
تصویر شیاب
آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختگی
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از بخش ایذۀ شهرستان اهواز، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَیْ یا)
عبدالله بن شیاب. صحابی است (منتهی الارب).. صحابی به شخصی گفته می شود که رسول خدا را دیده، با او تعامل داشته، به او ایمان آورده و تا لحظه مرگ بر دین اسلام باقی مانده باشد. نقش کلیدی صحابه در فتوحات اسلامی، سیاست گذاری دینی و انتقال میراث نبوی، آنان را به چهره هایی ماندگار در تاریخ بدل کرده است. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
آبی که بچیزی آمیخته شود، (از ’ش وب’) (منتهی الارب)، آب آمیخته با چیزی، (از ناظم الاطباء)، آنچه با چیزی مخلوط گردد، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بمعنی خشک، نام پادشاه ادمه و او در زمانی که کدرلاعومر بر اراضی سدوم تاخت آورد پادشاه ادمه بود که در عمق سدیم واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
یکی از بخش های 5گانه شهرستان بندرعباس است و در مشرق این شهرستان واقع است، از شمال به بخش کهنوج و از مشرق بدهستان بشاکرد و از جنوب به بخش جاسک و از مغرب به بخش مرکزی شهرستان بندرعباس محدود است، قسمت شمال و مشرق آن کوهستانی و قسمت مرکز و مغرب آن جلگه و انتهای غربی آن ساحل دریای عمان است، هوایش گرم و نواحی ساحلی و مرکزی آن مرطوب است، آب اکثر قراء آن از رود خانه میناب تأمین میشود و محصول عمده اش خرما و غلات و مرکبات است، بخش میناب از هشت دهستان زیر تشکیل شده است: 1- دهستان رودخانه شامل 55 آبادی و 7723 نفر جمعیت، 2- دهستان رودان شامل 31 آبادی و 18495 نفر جمعیت، 3- دهستان سیریک شامل 85 آبادی و 14945 نفر جمعیت،
4- دهستان دهوشامل 21 آبادی و 13265 نفر جمعیت، 5- دهستان بهمنی شامل 9 آبادی و 7890 نفر جمعیت، 6- دهستان شهوار شامل 25 آبادی و 3808 نفر جمعیت، 7- دهستان حومه شامل 11 آبادی و 10749 نفر جمعیت، 8- دهستان پائین شهرشامل 10 آبادی و 5900 نفر جمعیت، و قصبۀ میناب که به صورت یک شهر کوچک است مرکز این بخش است، رویهمرفته بخش میناب از 248 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن بالغبر 89934 نفر است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)، ناحیۀ میناب عباسی، و رجوع به جغرافیای سیاسی تألیف کیهان شود،
- میناب عباسی، بخش میناب را گویند
لغت نامه دهخدا
نام حکیمی بود، و او خاک را اله میداند چنانکه دیگران آتش را. (برهان). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان. شیداب پزشکی بودروانشناس از ایران و منظور نظر اعیان و صنادید، در اواخر دولت ایام ضحاک. (دبستان المذاهب ص 76). و مؤلف دبستان در دوازدهمین نظر در مذهب شیدا بیان از عقاید این فرقه بحث کند. (حاشیۀ برهان چ معین). او (شیداب گفته که مبداء اول یعنی واجب الوجود عبارت ازخاک است و از خشکی افروخته شد و از سردی خاک، آب برآمد و از تری آب، هوا، و چون این چهار در هم پیوستندموالید پدیدار گشت. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قانب. (منتهی الارب). رجوع به قانب شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میل است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 380 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام، سکنۀ آن 120تن، آب از چشمه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
چیزهایی باشد که مردم را در حالت مکاشفه دیده میشود، و آن را بعربی معاینه میگویند، (برهان)، چیزهایی که مردم باصفا را در حالت مکاشفه دیده میشود که بعربی معاینه گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، چیزی که در حین مکاشفه دیده میشود و معاینه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، رجوع به معاینه و مکاشفه شود
لغت نامه دهخدا
آنچه در خواب دیده میشود و به عربی رؤیا خوانند، (برهان)، رؤیا و آنچه در خواب بینند، (ناظم الاطباء)، به معنی خواب که به عربی آن را رؤیا گویند، (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آمیختن، (از ’ش وب’) (منتهی الارب)، مخلوط کردن چیزی، (از اقرب الموارد)، شوب، آمیختن چیزی بچیزی، (یادداشت مؤلف)، اختلاط، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیاب
تصویر شیاب
آمیختن، آمیخته، آب آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیناب
تصویر قیناب
کوشا، شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیناب
تصویر بیناب
طیف
فرهنگ واژه فارسی سره