جدول جو
جدول جو

معنی شیفر - جستجوی لغت در جدول جو

شیفر
عدد رقم، نمره. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
تصویری از شیفر
تصویر شیفر
فرهنگ لغت هوشیار
شیفر
عدد، رقم، نمره
تصویری از شیفر
تصویر شیفر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیدر
تصویر شیدر
(دخترانه)
آنکه چهره ای زیبا و درشان دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شافر
تصویر شافر
ولگسار، کناره چوز، کناره زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیر
تصویر شفیر
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوفر
تصویر شوفر
راننده اتومبیل
فرهنگ لغت هوشیار
خدای تعالی: تویی آن داور محکم که از داداش بنی آدم بیار امید در عالم چو مومن در حق شیذر. (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیار
تصویر شیار
زمینی که به جهت زراعت با گاو آهن شکافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیذر
تصویر شیذر
هوشیدر، از نام های خداوند، ایزد یکتا، برای مثال تویی آن داور محکم که از دادش بنی آدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری - ۳۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیار
تصویر شیار
خراش و شکاف باریک در روی چیزی، خراش یا شکافی که به وسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد می کنند
شیار کردن: در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیفر
تصویر کیفر
ظرف شیر و ماست، تغار ماست
سزا، جزا، مکافات، سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه می گذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند
کیفر بردن: به سزای عمل خود رسیدن
کیفر دادن: سزای عمل کسی را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیفر
تصویر کیفر
مکافات بدی، مکافات نیکی، جزا، پاداش، عقوبت ادعا نامه دادستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیفر
تصویر گیفر
کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفت
تصویر شیفت
نوبت های زمانی معین برای کار در طول شبانه روز، نوبت (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیذر
تصویر شیذر
((ش ذَ))
شیذیر، خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیار
تصویر شیار
خراش یا شکاف باریک روی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوفر
تصویر شوفر
((فُ یا فِ))
راننده اتومبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیفر
تصویر کیفر
((کِ یا کَ یْ فَ))
جزا، پاداش، مکافات نیکی و بدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویفر
تصویر ویفر
((وِ فِ))
نوعی بیسکویت سبک و ترد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفیر
تصویر شفیر
کرانۀ هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوفر
تصویر شوفر
رانندۀ اتومبیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفر
تصویر شفر
کناره لبه، پلک، کناره چوز، کناره زهدان، رود کنار، تیزی تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
حیوانی قوی جثه و درنده، آلتی فلزی که در ضرف آب آب انبار، دستشویی و غیره نصب کنند و هرگاه آن رابه پیچانند آب از دهانه آن بیرون آید، و مایع سفید رنگی که از پستان زن و حیوان ماده بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر
تصویر شیر
ابزاری فلزی که به لوله های گاز یا آب برای باز یا بستن آن وصل می کنند
شیر فلکه: شیر قطع و وصل یا تنظیم جریان سیال با دسته دایره ای شکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیر
تصویر شیر
مایعی سفید رنگ و مغذی با طعم شیرین که از پستان های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می شود
شیر پاک خورده: کنایه از اصیل و با اصل و نسب، با حسن نیت و خوش عمل
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد: کنایه از چیزی که یافتنش در حکم محال باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیر
تصویر شیر
پستانداری است وحشی و گوشت خوار از راسته گربه سانان که بسیار نیرومند و چابک است نر آن یال دارد، موفق، پیروز
شیر بچه: کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است
شیر کردن کسی: برانگیختن آن کس، تشجیع و تحریک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیر
تصویر شیر
مایعی سفید رنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون می آید
پستاندار گوشت خوار و درنده، از خانوادۀ گربه سانان و به رنگ زرد که نر آن در اطراف گردن یال دارد،
شجاع، دلیر، آن روی سکه که دارای تصویر شیر بوده
در علم نجوم برج اسد
وسیله ای برای قطع یا وصل کردن جریان مایع یا گاز، وجه تسمیۀ آن ظاهراً به این مناسبت بوده که در قدیم آن را به صورت سر شیر می ساخته اند
نیکورای، نیکوکار
شیر بریده: شیری که که آبش را گرفته باشند
شیر خام خوردن: کنایه از غفلت کردن، خطا کردن
شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و به صورت گرد درآورده باشند و هنگام لزوم در آب حل می کنند و می خورند
شیر مرغ: چیزی که وجود ندارد زیرا که مرغ شیر نمی دهد، چیز نایاب، شیر خفاش
شیر بالش: صورت شیر که بر روی بالش یا متکا نقش کرده باشند، برای مثال لاف نسبت زند حسود و لیک / شیر بالش نشد چو شیر عرین (انوری - ۳۹۴)
شیر برفی: کنایه از شخصی که صورت ظاهرش با هیبت و باقدرت اما باطناً بی عرضه و بی لیاقت و بیکاره باشد
شیر چرخ: در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر خدا: از القاب امیرالمؤمنین علی (ع)، اسدالله
شیر درفش: تصویر شیری که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر علم
شیر ژیان: شیر خشمگین، شیر درنده
شیر سپهر: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر شادروان: تصویر صورت شیر که روی پرده نقش کرده باشند
شیر شرزه: شیر خشمگین، شیر درنده
شیر علم: تصویر شیر که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر درفش
شیر فلک: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر کردن: کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
شیرک کردن: شیر کردن، کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
شیر گردون: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر و خورشید: نشان رسمی سابق دولت ایران که عبارت بود از صورت شیر ایستاده با شمشیر در دست راست و خورشید که در پشت آن می درخشید
شیر و خورشید سرخ: نام پیشین هلال احمر در ایران
فرهنگ فارسی عمید