- شیفر
- عدد رقم، نمره. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
معنی شیفر - جستجوی لغت در جدول جو
- شیفر
- عدد، رقم، نمره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ولگسار، کناره چوز، کناره زهدان
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
راننده اتومبیل
خدای تعالی: تویی آن داور محکم که از داداش بنی آدم بیار امید در عالم چو مومن در حق شیذر. (عنصری)
زمینی که به جهت زراعت با گاو آهن شکافته باشند
هوشیدر، از نام های خداوند، ایزد یکتا، برای مثال تویی آن داور محکم که از دادش بنی آدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری - ۳۳۱)
خراش و شکاف باریک در روی چیزی، خراش یا شکافی که به وسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد می کنند
شیار کردن: در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
شیار کردن: در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
ظرف شیر و ماست، تغار ماست
سزا، جزا، مکافات، سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه می گذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند
کیفر بردن: به سزای عمل خود رسیدن
کیفر دادن: سزای عمل کسی را دادن
سزا، جزا، مکافات، سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه می گذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند
کیفر بردن: به سزای عمل خود رسیدن
کیفر دادن: سزای عمل کسی را دادن
مکافات بدی، مکافات نیکی، جزا، پاداش، عقوبت ادعا نامه دادستان
کیفر
نوبت های زمانی معین برای کار در طول شبانه روز، نوبت (واژه فرهنگستان)
خراش یا شکاف باریک روی چیزی
کرانۀ هر چیز
رانندۀ اتومبیل
کناره لبه، پلک، کناره چوز، کناره زهدان، رود کنار، تیزی تیغ
حیوانی قوی جثه و درنده، آلتی فلزی که در ضرف آب آب انبار، دستشویی و غیره نصب کنند و هرگاه آن رابه پیچانند آب از دهانه آن بیرون آید، و مایع سفید رنگی که از پستان زن و حیوان ماده بیرون آید
ابزاری فلزی که به لوله های گاز یا آب برای باز یا بستن آن وصل می کنند
شیر فلکه: شیر قطع و وصل یا تنظیم جریان سیال با دسته دایره ای شکل
شیر فلکه: شیر قطع و وصل یا تنظیم جریان سیال با دسته دایره ای شکل
مایعی سفید رنگ و مغذی با طعم شیرین که از پستان های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می شود
شیر پاک خورده: کنایه از اصیل و با اصل و نسب، با حسن نیت و خوش عمل
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد: کنایه از چیزی که یافتنش در حکم محال باشد
شیر پاک خورده: کنایه از اصیل و با اصل و نسب، با حسن نیت و خوش عمل
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد: کنایه از چیزی که یافتنش در حکم محال باشد
پستانداری است وحشی و گوشت خوار از راسته گربه سانان که بسیار نیرومند و چابک است نر آن یال دارد، موفق، پیروز
شیر بچه: کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است
شیر کردن کسی: برانگیختن آن کس، تشجیع و تحریک کردن
شیر بچه: کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است
شیر کردن کسی: برانگیختن آن کس، تشجیع و تحریک کردن
مایعی سفید رنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون می آید
پستاندار گوشت خوار و درنده، از خانوادۀ گربه سانان و به رنگ زرد که نر آن در اطراف گردن یال دارد،
شجاع، دلیر، آن روی سکه که دارای تصویر شیر بوده
در علم نجوم برج اسد
وسیله ای برای قطع یا وصل کردن جریان مایع یا گاز، وجه تسمیۀ آن ظاهراً به این مناسبت بوده که در قدیم آن را به صورت سر شیر می ساخته اند
نیکورای، نیکوکار
شیر بریده: شیری که که آبش را گرفته باشند
شیر خام خوردن: کنایه از غفلت کردن، خطا کردن
شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و به صورت گرد درآورده باشند و هنگام لزوم در آب حل می کنند و می خورند
شیر مرغ: چیزی که وجود ندارد زیرا که مرغ شیر نمی دهد، چیز نایاب، شیر خفاش
شیر بالش: صورت شیر که بر روی بالش یا متکا نقش کرده باشند، برای مثال لاف نسبت زند حسود و لیک / شیر بالش نشد چو شیر عرین (انوری - ۳۹۴)
شیر برفی: کنایه از شخصی که صورت ظاهرش با هیبت و باقدرت اما باطناً بی عرضه و بی لیاقت و بیکاره باشد
شیر چرخ: در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر خدا: از القاب امیرالمؤمنین علی (ع)، اسدالله
شیر درفش: تصویر شیری که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر علم
شیر ژیان: شیر خشمگین، شیر درنده
شیر سپهر: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر شادروان: تصویر صورت شیر که روی پرده نقش کرده باشند
شیر شرزه: شیر خشمگین، شیر درنده
شیر علم: تصویر شیر که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر درفش
شیر فلک: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر کردن: کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
شیرک کردن: شیر کردن، کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
شیر گردون: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر و خورشید: نشان رسمی سابق دولت ایران که عبارت بود از صورت شیر ایستاده با شمشیر در دست راست و خورشید که در پشت آن می درخشید
شیر و خورشید سرخ: نام پیشین هلال احمر در ایران
پستاندار گوشت خوار و درنده، از خانوادۀ گربه سانان و به رنگ زرد که نر آن در اطراف گردن یال دارد،
شجاع، دلیر، آن روی سکه که دارای تصویر شیر بوده
در علم نجوم برج اسد
وسیله ای برای قطع یا وصل کردن جریان مایع یا گاز، وجه تسمیۀ آن ظاهراً به این مناسبت بوده که در قدیم آن را به صورت سر شیر می ساخته اند
نیکورای، نیکوکار
شیر بریده: شیری که که آبش را گرفته باشند
شیر خام خوردن: کنایه از غفلت کردن، خطا کردن
شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و به صورت گرد درآورده باشند و هنگام لزوم در آب حل می کنند و می خورند
شیر مرغ: چیزی که وجود ندارد زیرا که مرغ شیر نمی دهد، چیز نایاب، شیر خفاش
شیر بالش: صورت شیر که بر روی بالش یا متکا نقش کرده باشند،
شیر برفی: کنایه از شخصی که صورت ظاهرش با هیبت و باقدرت اما باطناً بی عرضه و بی لیاقت و بیکاره باشد
شیر چرخ: در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر خدا: از القاب امیرالمؤمنین علی (ع)، اسدالله
شیر درفش: تصویر شیری که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر علم
شیر ژیان: شیر خشمگین، شیر درنده
شیر سپهر: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر شادروان: تصویر صورت شیر که روی پرده نقش کرده باشند
شیر شرزه: شیر خشمگین، شیر درنده
شیر علم: تصویر شیر که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر درفش
شیر فلک: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر کردن: کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
شیرک کردن: شیر کردن، کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
شیر گردون: شیر چرخ، در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر آسمان، شیر سپهر، شیر فلک، شیر گردون، شیر مرغزار فلک
شیر و خورشید: نشان رسمی سابق دولت ایران که عبارت بود از صورت شیر ایستاده با شمشیر در دست راست و خورشید که در پشت آن می درخشید
شیر و خورشید سرخ: نام پیشین هلال احمر در ایران