گویند: باتت بلیله شیباء (بفتح و اضافت) و هم چنین بلیله الشیباء، شبی که در آن بکارت زن باکره زائل کرده شود. لیله شیباء (بالاضافه) ، شبی که در آن دوشیزگی زن دوشیزه ربوده شود، یقال: باتت فلانه بلیله شیباء، اگر بکارت او زائل گردد. و باتت بلیله حره، اگر بکارت وی زائل نگردد. (از منتهی الارب). باتت بلیله شیباء و بلیله الشیباء، شب زفاف با ازالۀ دوشیزگی. (از اقرب الموارد). مقابل لیله حره، شبی که داماد دوشیزگی برده باشد. شب زفاف به آرامش بادوشیزه. (یادداشت مؤلف) ، آخر شب از ماه. (منتهی الارب). شب آخر ماه. (از اقرب الموارد) زن سپیدموی و پیر. (ناظم الاطباء)
گویند: باتت بلیله شیباء (بفتح و اضافت) و هم چنین بلیله الشیباء، شبی که در آن بکارت زن باکره زائل کرده شود. لیله شیباء (بالاضافه) ، شبی که در آن دوشیزگی زن دوشیزه ربوده شود، یقال: باتت فلانهُ بلیله شیباء، اگر بکارت او زائل گردد. و باتت بلیله حره، اگر بکارت وی زائل نگردد. (از منتهی الارب). باتت بلیله شیباءَ و بلیله الشیباء، شب زفاف با ازالۀ دوشیزگی. (از اقرب الموارد). مقابل لیله حُره، شبی که داماد دوشیزگی برده باشد. شب زفاف به آرامش بادوشیزه. (یادداشت مؤلف) ، آخر شب از ماه. (منتهی الارب). شب آخر ماه. (از اقرب الموارد) زن سپیدموی و پیر. (ناظم الاطباء)
شیص، نوعی از ردی تر خرما، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، صیصاء، معرب از فارسی است که گاهی آنرا شیشاء نیز گویند، و شیصا و شیصه و شیش و صیص به یک معنی است، (از المعرب جوالیقی ذیل ص 217)، رجوع به شیص در همه معانی و دیگر مترادفات کلمه شود، درد دندان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، درد شکم، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
شیص، نوعی از ردی تر خرما، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، صیصاء، معرب از فارسی است که گاهی آنرا شیشاء نیز گویند، و شیصا و شیصه و شیش و صیص به یک معنی است، (از المعرب جوالیقی ذیل ص 217)، رجوع به شیص در همه معانی و دیگر مترادفات کلمه شود، درد دندان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، درد شکم، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
مؤنث اشجع. ج، شجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور. (منتهی الارب). شجیعه. (از اقرب الموارد) ، دراز. (از اقرب الموارد) ، ناقه شجعاء، شترمادۀ سبک دست و پا در رفتن. (منتهی الارب)
مؤنث اشجع. ج، شُجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور. (منتهی الارب). شجیعه. (از اقرب الموارد) ، دراز. (از اقرب الموارد) ، ناقه شجعاء، شترمادۀ سبک دست و پا در رفتن. (منتهی الارب)
از دیه های دمشق از اقلیم بیت الابار است که خطاب بن سلیمان بن محمد بن الولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم اموی و خاندانش در آنجا میزیسته اند. (از معجم البلدان)
از دیه های دمشق از اقلیم بیت الابار است که خطاب بن سلیمان بن محمد بن الولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم اموی و خاندانش در آنجا میزیسته اند. (از معجم البلدان)
ابوبکر بن شائب. محدث است و متأخر. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
ابوبکر بن شائب. محدث است و متأخر. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
تأنیث اشنع. زشت و قبیح. (از اقرب الموارد) : حاضران از آن داهیۀ دهیا و حادثۀ شنعا تعجب نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). و رجوع به اشنع شود، عیره شنعاء، گورخر مادۀ بسیار زشت. (از منتهی الارب)
تأنیث اشنع. زشت و قبیح. (از اقرب الموارد) : حاضران از آن داهیۀ دهیا و حادثۀ شنعا تعجب نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). و رجوع به اشنع شود، عیره شنعاء، گورخر مادۀ بسیار زشت. (از منتهی الارب)