جدول جو
جدول جو

معنی شیشاء - جستجوی لغت در جدول جو

شیشاء
خرمای هسته سخت ناکرده، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، صیصاء را گاهی شیشاء نیز گویند، (از المعرب جوالیقی ذیل ص 217)، رجوع به صیصاء و شیش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ مَ)
گیاه نخستین برآوردن زمین، (از ’وش ی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شتر راندن برفتار، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
زن خالدار. ج، شیم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ یَ)
جمع واژۀ شیّع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شیع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شتر مادۀ سبک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
گویند: باتت بلیله شیباء (بفتح و اضافت) و هم چنین بلیله الشیباء، شبی که در آن بکارت زن باکره زائل کرده شود. لیله شیباء (بالاضافه) ، شبی که در آن دوشیزگی زن دوشیزه ربوده شود، یقال: باتت فلانه بلیله شیباء، اگر بکارت او زائل گردد. و باتت بلیله حره، اگر بکارت وی زائل نگردد. (از منتهی الارب). باتت بلیله شیباء و بلیله الشیباء، شب زفاف با ازالۀ دوشیزگی. (از اقرب الموارد). مقابل لیله حره، شبی که داماد دوشیزگی برده باشد. شب زفاف به آرامش بادوشیزه. (یادداشت مؤلف) ، آخر شب از ماه. (منتهی الارب). شب آخر ماه. (از اقرب الموارد)
زن سپیدموی و پیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابوبکر بن شائب. محدث است و متأخر. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
شیص، نوعی از ردی تر خرما، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، صیصاء، معرب از فارسی است که گاهی آنرا شیشاء نیز گویند، و شیصا و شیصه و شیش و صیص به یک معنی است، (از المعرب جوالیقی ذیل ص 217)، رجوع به شیص در همه معانی و دیگر مترادفات کلمه شود، درد دندان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، درد شکم، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شیشک، گوسپند یکساله، (یادداشت مؤلف) (از برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)، بچۀ گوسفند یکساله، این لفظ ترکی است، (از آنندراج) (از غیاث) :
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو،
مولوی (از جهانگیری)،
ای منت آورده منت می برم
زآنکه منم شیر و تو شیشاک من،
مولوی،
، رباب چهارتار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نامی است که در رامسر و رودسر و شهسوار به شمشاد دهند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیباء
تصویر شیباء
واپسین شب از هر ماه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی سبزی صحرایی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت شمشاد
فرهنگ گویش مازندرانی