جدول جو
جدول جو

معنی شیزر - جستجوی لغت در جدول جو

شیزر
(زَ)
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 574 تن. آب از رود خانه محلی. پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیدر
تصویر شیدر
(دخترانه)
آنکه چهره ای زیبا و درشان دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
اشعۀ نورانی و پرقدرت که به وسیلۀ دستگاهی اتمی تولید می شود و در پزشکی، صنعت و امور نظامی از آن استفاده می کنند، اشعۀ مرگ، اشعۀ لیزر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیزر
تصویر پیزر
پوشال، نی باریک، لوخ، جگن، آنچه لای پالان اسب یا الاغ را با آن پر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیذر
تصویر شیذر
هوشیدر، از نام های خداوند، ایزد یکتا، برای مثال تویی آن داور محکم که از دادش بنی آدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری - ۳۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزر
تصویر میزر
شال دستاری که بر سر می بندند، دستار، عمامه، برای مثال که فردا شود بر کهن میزران / به دستار پنجه گزم سرگران (سعدی۱ - ۱۱۹)، ازار و پارچه ای که به کمر می بستند، لنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیار
تصویر شیار
خراش و شکاف باریک در روی چیزی، خراش یا شکافی که به وسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد می کنند
شیار کردن: در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ ذَ)
نام شهری است و یا آنکه زمین همواریست که در آن گوآبهای مناسبی حفر کنند. (از اقرب الموارد: ’ش ذر’). گوآب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
انگبین چیدن از خانه زنبور عسل، (منتهی الارب)، شور، شیاره، مشار، مشاره، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به مصادر مذکور شود، ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانیدن وی را، و کذلک الامه، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شدیار = شدکار، (حاشیۀ برهان چ معین)، زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند، (برهان)، زمین گاوآهن زده، (فرهنگ اسدی)، شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند، (ناظم الاطباء)، اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن، (یادداشت مؤلف)، زمین شکافی برای تخم ریزی، (رشیدی)، گویا شیار و شدیار و شدکار، دریدن زمین است با نوک گاوآهن و مثل آن بدرازا، و شخم اعم است چه با بیل نیز (گویا) چون زمین را زیرورو کنند باز آن زمین را شخم کرده توان گفت، عمل شیاردن، (یادداشت مؤلف) :
جیحون بر یک دست تو انباشته چاهیست
سیحون بر دست دگرت خشک شیاریست،
فرخی،
حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم
آن بحق ندهی و بس آسان بپاشی در شیار،
سنایی،
، زراعت، (برهان) (ناظم الاطباء)، شیاریدن مصدر آن است، (جهانگیری)، کیل، (یادداشت مؤلف)، خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نیکویی، (منتهی الارب)، حسن و جمال، (اقرب الموارد)، لباس، هیئت، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، نازکی، (منتهی الارب)، فربهی، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، شتران فربه تازه بدن، ج، شیّر، (منتهی الارب)،
- خیل شیار، اسبان فربه و زیبا، (از اقرب الموارد)،
، نام روز شنبه، (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)، عرب شنبه را شیار و گاهی الشیار میخواندند، ج، اشیر، شیر، شیر، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
نام مردی و موضعی است، یا آن تصحیف شیزر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
گیاهی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
یوهان فریدریش. نویسنده و شاعر آلمانی (1759- 1805 میلادی). شیلر از آغاز کودکی عشق سرشاری به نویسندگی و شعر داشت. وی هفت سال در مدرسه اشتوتگارت بسر برد و ابداً از مدرسه خارج نشد ولی عاقبت از آنجا گریخت و با گوته دوستی پیدا کرد و آن دو بطوری با هم دوست شدند که آثار ادبی خود را با موافقت هم انتشار می دادند. شیلر نخستین نمایشنامۀ خود موسوم به ’راهزنان’ را هنگامی نوشت که هیجده یا نوزده سال بیشتر از عمرش نگذشته بود. دورۀ زندگانی او را به سه بخش تقسیم کرده اند: نمایشنامه های ’دون کارلوس’، ’توطئۀ فی یسکو’ و ’خدعه و عشق’ آثار مرحلۀ نخستین هنرنمایی اوست. در دورۀ دوم زندگانی خود که آنرا دورۀ علمی و فلسفی نامیده اند، شیلر کتابهای ’تاریخ انحطاط هلند’ و ’تاریخ جنگ سی ساله’ را نوشت. در دورۀ سوم یا دورۀ دوستی با گوته، نمایشنامه های ’ماری استوارت’، ’دوشیزۀ اورلئان’، ’عروس مسین’ و ’ویلهلم تل’ را برشتۀ تحریر درآورد. آخرین دورۀ زندگی شیلر در 9 ماه مۀ 1805 در چهل وشش سالگی وی بپایان رسید. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
نام کرسی بخش در اور از شهرستان آندلی کنار رود لپت، دارای راه آهن و 5868 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
کدنگ گازران. ج، بیازر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گزلک. میجنه. کدنگ. کودینه. چوب جامه کوب. (یادداشت مؤلف) (زمخشری). کدین گازر. (از مهذب الاسماء). و رجوع به دزی ج 1 ص 133 شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
شیذیر. (برهان). یکی از نامهای خداست. (از برهان) (از جهانگیری). ظاهراً مصحف و مخفف ’هوشیدر’ نخستین موعودزرتشتیان باشد. (حاشیۀ برهان چ معین) :
توئی آن داور محکم که از دادش بنی آدم
بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر.
عنصری.
رجوع به یشتهای پورداود ج 2 ص 100 و خرده اوستا ص 69 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
منسوب است به شیزر که شهر و دژ استواری در شام نزدیک حمص است. (از لباب الالباب)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
محمد بن ابراهیم شیزری مکنی به ابوعبدالله. از راویان است و از ابوعبدالله حسن دمشقی روایت کرد و ابوبکر احمد نسوی از او روایت دارد. (از لباب الانساب). روات در علم حدیث به عنوان افراد با دانش و تجربه در جمع آوری احادیث شناخته می شوند. آنان با سفر به مناطق مختلف برای شنیدن احادیث، دقت در تحلیل اسناد و ملاقات با راویان مختلف، تلاش می کردند که احادیث صحیح و معتبر را از دیگر روایت ها تفکیک کنند. بدون تلاش های این روات، بسیاری از آموزه های اسلامی به درستی به مسلمانان نمی رسید.
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فضلۀ موش کور (خفاش) است. مجوسی گوید: فضلۀ موش کور است و آن سنگ مثانه بریزاند و دیگران گفته اند که شیزرق را اگر چون سرمه بچشم کشند بیاض (لک سفید) را زایل کند. (یادداشت مؤلف). فضلۀ موش کور، و برخی گفته اند بول آن است. (از مفردات ابن بیطار ص 75)
لغت نامه دهخدا
خدای تعالی: تویی آن داور محکم که از داداش بنی آدم بیار امید در عالم چو مومن در حق شیذر. (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیزر
تصویر ژیزر
فرانسوی آبفشان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی جگن که در آب روید لوخ رخ حلفاء فیلکون پاپیروس. توضیح هر چیز سست بی دوام را بدان تشبیه کنند و آن بکار پر کردن پالان حیوانات و ساختن باد زن آید: باد زن گاهی تواند دست او را بوسه داد کاش ما هم اعتبار پیزری میداشتیم. (حمیدی طهرانی)، مطلق حشواز پیزر و غیر آن. یا پیزر به (در لای) پالان کسی گذاشتن، بدروغ و چاپلوسی ویرا فریفتناو را بمتملق ستودن هندوانه زیر بغل وی نهادن، یا پیزر در جوال گذاشتن، در حقه بازی و فریب دادن مهارت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفر
تصویر شیفر
عدد رقم، نمره. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیزی
تصویر شیزی
پارسی تازی گشته شیز شز (آبنوس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیار
تصویر شیار
زمینی که به جهت زراعت با گاو آهن شکافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزر
تصویر میزر
عمامه و دستار و مندیل که بر سر بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیفر
تصویر شیفر
عدد، رقم، نمره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیزر
تصویر پیزر
((زُ))
گیاه باتلاقی، پوشال یا هر چیزی که با آن لای پالان را پر می کنند، لای پالان گذاشتن با تعریف و تمجید کسی را فریب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میزر
تصویر میزر
((مِ زَ))
عمامه، دستار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیزر
تصویر لیزر
((لِ زِ))
وسیله ای برای تولید پرتوهای نوری، پرتو باریک و پرقدرت نور تک رنگ که در اجسام مختلف نفوذ می کند و می تواند الماس را هم سوراخ کند و در پزشکی و صنعت کاربرد فراوان دارد
فرهنگ فارسی معین
((لِ زِ))
اسبابی که نوسان طبیعی اتم ها یا مولکول ها را در سطح های انرژی برای تولید تابش الکترومغناطیسی در ناحیه های نورمریی، فرابنفش یا فرا قرمز طیف مورد بهره برداری قرار می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیار
تصویر شیار
خراش یا شکاف باریک روی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیذر
تصویر شیذر
((ش ذَ))
شیذیر، خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
((زِ))
آگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگی های جذاب کالا یا برنامه ای را در تلویزیون به نمایش گذارد، آگهی تبلیغاتی تلویزیونی (واژه فرهنگستان)، صحنه آغازی کوتاه و جالب توجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوان بندی یا همراه با آن برای جلب نظر تماشاچی نمایش میابد
فرهنگ فارسی معین