جدول جو
جدول جو

معنی شیرینی - جستجوی لغت در جدول جو

شیرینی
حلوا
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
فرهنگ واژه فارسی سره
شیرینی
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
شیرینی
هرچیز که مزه قند و شکر و نبات دهد، مقابل تلخی و ترشی، خوردنی هایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر به اقسام مختلف بسازند
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
فرهنگ فارسی معین
شیرینی
مقابل تلخی، مزۀ شکر، از چهار مزۀ اصلی، خوراکی که از شکر، آرد، تخم مرغ، روغن و مواد دیگرتهیه شود
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
شیرینی
Lusciousness, Sweetness
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شیرینی
сладость , сладость
دیکشنری فارسی به روسی
شیرینی
Zartheit, Süße
دیکشنری فارسی به آلمانی
شیرینی
солодкість , солодкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شیرینی
słodycz
دیکشنری فارسی به لهستانی
شیرینی
doçura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شیرینی
dolcezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شیرینی
dulzura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شیرینی
douceur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شیرینی
zoetheid
دیکشنری فارسی به هلندی
شیرینی
मीठापन , मिठास
دیکشنری فارسی به هندی
شیرینی
manisnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شیرینی
لذاذةٌ , حلاوةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
شیرینی
달콤함
دیکشنری فارسی به کره ای
شیرینی
מִתּוּק , מְתוּקוּת
دیکشنری فارسی به عبری
شیرینی
美味 , 甜美
دیکشنری فارسی به چینی
شیرینی
甘美 , 甘さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شیرینی
tatlılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شیرینی
utamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شیرینی
ความหวาน , ความหวาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
شیرینی
মিষ্টিতা , মিষ্টতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
شیرینی
مٹھاس , مٹھاس
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرینه
تصویر شیرینه
زرد زخم شیرینک، چوبی که جغرات را زنند تا مسکه بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که کمی شیرین باشد زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرینک
تصویر شیرینک
جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرونه، شیرینه،
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، دبق، سگ پستان، مویزک عسلی، داروش، سنگ پستان، دارواش، مویزج عسلی، مویزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرینه
تصویر شیرینه
شیرینک، جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
(دخترانه)
مطبوع، گوارا، دلنشین، زیبا، عزیز، گرامی، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
هر چیز که مزه قند یا نبات دهد و حلاوت داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
مقابل تلخ، دارای مزۀ شیرین، کنایه از دوست داشتنی، کنایه از زیبا، کنایه از خوش سخن، خوشایند، برای مثال مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی / نیشکر گفت کمر بسته ام اینک به غلامی (سعدی۳ - ۹۰۰)
کنایه از یقیناً، حتماً مثلاً شیرین پنجاه سال داشت، کنایه از دارای مزۀ مطبوع، گوارا، کنایه از عزیز، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی۲ - ۱/۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
هر چیزی که طعم قند و شکر داشته باشد، هر چیز مطبوع و لطیف و دلپذیر، تمام، کامل، رونق، رواج، از نام های زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
Sugary, Sweet
دیکشنری فارسی به انگلیسی