- شیرینک
- هر چیز که کمی شیرین باشد زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
معنی شیرینک - جستجوی لغت در جدول جو
- شیرینک
- جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرونه، شیرینه،
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، دبق، سگ پستان، مویزک عسلی، داروش، سنگ پستان، دارواش، مویزج عسلی، مویزه
![تصویری از شیرینک](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/3/6/amd-0033684.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
![تصویری از شیرینی](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/2/0/5/mon-0020520.jpg)
هرچیز که مزه قند و شکر و نبات دهد، مقابل تلخی و ترشی، خوردنی هایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر به اقسام مختلف بسازند
![تصویری از شیرینی](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/1/4/amd-0041493.jpg)
مقابل تلخی، مزۀ شکر، از چهار مزۀ اصلی، خوراکی که از شکر، آرد، تخم مرغ، روغن و مواد دیگرتهیه شود
![تصویری از شیرینه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/2/6/amd-0042699.jpg)
شیرینک، جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرونه
сладость , сладость
Zartheit, Süße
солодкість , солодкість
słodycz
doçura
dolcezza
dulzura
douceur
zoetheid
मीठापन , मिठास
manisnya
لذاذةٌ , حلاوةٌ
מִתּוּק , מְתוּקוּת
美味 , 甜美
甘美 , 甘さ
tatlılık
ความหวาน , ความหวาน
মিষ্টিতা , মিষ্টতা
مٹھاس , مٹھاس
![تصویری از شیرین](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/2/8/nam-0002861.jpg)
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مطبوع، گوارا، دلنشین، زیبا، عزیز، گرامی، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
![تصویری از شیرین](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/4/6/amd-0034662.jpg)
مقابل تلخ، دارای مزۀ شیرین، کنایه از دوست داشتنی، کنایه از زیبا، کنایه از خوش سخن، خوشایند، برای مثال مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی / نیشکر گفت کمر بسته ام اینک به غلامی (سعدی۳ - ۹۰۰)
کنایه از یقیناً، حتماً مثلاً شیرین پنجاه سال داشت، کنایه از دارای مزۀ مطبوع، گوارا، کنایه از عزیز، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی۲ - ۱/۱۰۰)
کنایه از یقیناً، حتماً مثلاً شیرین پنجاه سال داشت، کنایه از دارای مزۀ مطبوع، گوارا، کنایه از عزیز،
![تصویری از شیرین](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/2/0/5/mon-0020515.jpg)
هر چیزی که طعم قند و شکر داشته باشد، هر چیز مطبوع و لطیف و دلپذیر، تمام، کامل، رونق، رواج، از نام های زنان