جدول جو
جدول جو

معنی شیرین - جستجوی لغت در جدول جو

شیرین
(دخترانه)
مطبوع، گوارا، دلنشین، زیبا، عزیز، گرامی، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
شیرین
هر چیز که مزه قند یا نبات دهد و حلاوت داشته باشد
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
شیرین
مقابل تلخ، دارای مزۀ شیرین، کنایه از دوست داشتنی، کنایه از زیبا، کنایه از خوش سخن، خوشایند، برای مثال مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی / نیشکر گفت کمر بسته ام اینک به غلامی (سعدی۳ - ۹۰۰)
کنایه از یقیناً، حتماً مثلاً شیرین پنجاه سال داشت، کنایه از دارای مزۀ مطبوع، گوارا، کنایه از عزیز، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی۲ - ۱/۱۰۰)
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
فرهنگ فارسی عمید
شیرین
هر چیزی که طعم قند و شکر داشته باشد، هر چیز مطبوع و لطیف و دلپذیر، تمام، کامل، رونق، رواج، از نام های زنان
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
فرهنگ فارسی معین
شیرین
Sugary, Sweet
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شیرین
сладкий
دیکشنری فارسی به روسی
شیرین
zuckerhaltig, süß
دیکشنری فارسی به آلمانی
شیرین
солодкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شیرین
słodki
دیکشنری فارسی به لهستانی
شیرین
açucarado, doce
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شیرین
zuccherato, dolce
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شیرین
azucarado, dulce
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شیرین
sucré, doux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شیرین
suikerhoudend, zoet
دیکشنری فارسی به هلندی
شیرین
मीठा
دیکشنری فارسی به هندی
شیرین
manis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شیرین
سكّريٌّ , حلوٌ
دیکشنری فارسی به عربی
شیرین
달콤한
دیکشنری فارسی به کره ای
شیرین
מתוק
دیکشنری فارسی به عبری
شیرین
含糖的 , 甜的
دیکشنری فارسی به چینی
شیرین
甘い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شیرین
şekerli, tatlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شیرین
tamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شیرین
หวาน , หวาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
شیرین
মিষ্টি
دیکشنری فارسی به بنگالی
شیرین
میٹھا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
حلوا
فرهنگ واژه فارسی سره
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرینه
تصویر شیرینه
زرد زخم شیرینک، چوبی که جغرات را زنند تا مسکه بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که کمی شیرین باشد زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرینک
تصویر شیرینک
جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرونه، شیرینه،
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، دبق، سگ پستان، مویزک عسلی، داروش، سنگ پستان، دارواش، مویزج عسلی، مویزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
هرچیز که مزه قند و شکر و نبات دهد، مقابل تلخی و ترشی، خوردنی هایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر به اقسام مختلف بسازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
مقابل تلخی، مزۀ شکر، از چهار مزۀ اصلی، خوراکی که از شکر، آرد، تخم مرغ، روغن و مواد دیگرتهیه شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرینه
تصویر شیرینه
شیرینک، جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
Lusciousness, Sweetness
دیکشنری فارسی به انگلیسی