پستان زن و دیگر حیوانات. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (برهان). پستان. (فرهنگ جهانگیری) ، آوندی که شیر در آن کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)
پستان زن و دیگر حیوانات. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (برهان). پستان. (فرهنگ جهانگیری) ، آوندی که شیر در آن کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند و در آن خاک، شن، آهک یا چیزهای دیگر می ریزند، تاچه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
جَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند و در آن خاک، شن، آهک یا چیزهای دیگر می ریزند، تاچِه، گُوال، گالِه، غَنج، ایزُغُنج، غِرار، غِرارِه، جِوالِق، شَکیش
پوششی از سقرلاط و مخمل و امثال آن ساخته، اسبان را بدان آرایش کنند در حالت پیری و اسبی را که آن را زین نبندند و لجام کرده غاشیه بر آن اندازند و سوار شوند. (آنندراج) : سواری کی توان بر اسب عمری که باشد از عناصر چار جامه. اشرف (از آنندراج). جلی که بر پشت اسب بجای زین اندازند. (ناظم الاطباء) ، زین بدون قلتاغ. (ناظم الاطباء) ، چار جامه کردن ستور. صاحب برهان در ذیل لغت (کفل) نویسد: ’وپلاس را نیز گویند که ستوران را بدان چار جامه کنند و سوار شوند’
پوششی از سقرلاط و مخمل و امثال آن ساخته، اسبان را بدان آرایش کنند در حالت پیری و اسبی را که آن را زین نبندند و لجام کرده غاشیه بر آن اندازند و سوار شوند. (آنندراج) : سواری کی توان بر اسب عمری که باشد از عناصر چار جامه. اشرف (از آنندراج). جلی که بر پشت اسب بجای زین اندازند. (ناظم الاطباء) ، زین بدون قلتاغ. (ناظم الاطباء) ، چار جامه کردن ستور. صاحب برهان در ذیل لغت (کفل) نویسد: ’وپلاس را نیز گویند که ستوران را بدان چار جامه کنند و سوار شوند’
نام مرکز بخش میرجاوه از شهرستان زاهدان، واقع در 82 هزارگزی جنوب خاوری زاهدان نزدیک مرز پاکستان با 2000 تن سکنه و ایستگاه راه آهن. آب آن از رودخانه تأمین می شود و ادارات دولتی و گاردمسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). نام محلی کنار راه زاهدان به خاش میان ایستگاه خان محمدشاه و لاریز در 77هزارگزی زاهدان. (یادداشت مؤلف)
نام مرکز بخش میرجاوه از شهرستان زاهدان، واقع در 82 هزارگزی جنوب خاوری زاهدان نزدیک مرز پاکستان با 2000 تن سکنه و ایستگاه راه آهن. آب آن از رودخانه تأمین می شود و ادارات دولتی و گاردمسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). نام محلی کنار راه زاهدان به خاش میان ایستگاه خان محمدشاه و لاریز در 77هزارگزی زاهدان. (یادداشت مؤلف)
یکی از بخشهای سه گانه زاهدان، واقع در جنوب خاوری زاهدان کنار مرز پاکستان و آن محدود است از شمال به بخش نصرت آباد و دهستان حومه، از خاور و شمال خاوری به مرز پاکستان از جنوب و باختر به بخش خاش، از شمال باختری به بخش نصرت آباد. موقعیت طبیعی: کوهستانی ودشت و هوای آن گرمسیر و معتدل است. رود خانه سنگان که از کوه تفتان سرچشمه می گیرد بسیاری از آبادیهای میرجاوه را مشروب می سازد. میرجاوه سه دهستان به شرح زیر دارد: 1- دهستان لاویز با 59 آبادی و 7000 سکنه. 2- دهستان سنگان 16 آبادی و 15000 سکنه. 3- دهستان نمین 50 آبادی و 5000 تن جمعیت. مرکز بخش، آبادی میرجاوه با 2000 تن سکنه و جمع سکنۀ بخش 15500 تن و آبادیهای آن 126 است. راه آهن زاهدان به پاکستان در این بخش احداث شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
یکی از بخشهای سه گانه زاهدان، واقع در جنوب خاوری زاهدان کنار مرز پاکستان و آن محدود است از شمال به بخش نصرت آباد و دهستان حومه، از خاور و شمال خاوری به مرز پاکستان از جنوب و باختر به بخش خاش، از شمال باختری به بخش نصرت آباد. موقعیت طبیعی: کوهستانی ودشت و هوای آن گرمسیر و معتدل است. رود خانه سنگان که از کوه تفتان سرچشمه می گیرد بسیاری از آبادیهای میرجاوه را مشروب می سازد. میرجاوه سه دهستان به شرح زیر دارد: 1- دهستان لاویز با 59 آبادی و 7000 سکنه. 2- دهستان سنگان 16 آبادی و 15000 سکنه. 3- دهستان نمین 50 آبادی و 5000 تن جمعیت. مرکز بخش، آبادی میرجاوه با 2000 تن سکنه و جمع سکنۀ بخش 15500 تن و آبادیهای آن 126 است. راه آهن زاهدان به پاکستان در این بخش احداث شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام دیگر بلخ بامی. بلخ. (یادداشت مؤلف) : به فرخ ترین فال گیتی فروز سپه راند از آمل شه نیمروز سوی شیرخانه به شادی و کام که خوانی ورا بلخ بامی به نام به کالف شد از بلخ گاه بهار وز آنجایگه کرد جیحون گذار. اسدی
نام دیگر بلخ بامی. بلخ. (یادداشت مؤلف) : به فرخ ترین فال گیتی فروز سپه راند از آمل شه نیمروز سوی شیرخانه به شادی و کام که خوانی ورا بلخ بامی به نام به کالف شد از بلخ گاه بهار وز آنجایگه کرد جیحون گذار. اسدی
شرابخانه. (آنندراج). به معنی میخانه است. (از غیاث) : گردش چشم یار را نازم باد او شیر خانه دل ما. جلال اسیر (از آنندراج) محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف). باغ وحش
شرابخانه. (آنندراج). به معنی میخانه است. (از غیاث) : گردش چشم یار را نازم باد او شیر خانه دل ما. جلال اسیر (از آنندراج) محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف). باغ وحش
نوعی از جامۀ پوستین باشد که آن را وارونه می پوشند تا پشمهای آن بر بالا آید و پرها بر آن بند کنند و شبها بشکار کبک روند. (برهان)، بعضی گویند جامه ای باشد از پلاس گنده که در روزهای جنگ پوشند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، پوست شیر و پلنگ که بهادران و پهلوانان در روز معرکه بر دوش اندازند. (برهان) (آنندراج)، جامه ای است پرها بر او بندند وقت شکار کبک پوشند دراز و عریض باشد چنانکه گویی بر اندام دیو است و بر آن شاخهای عقاب نصب کرده و شکار مرغان را کسی درپوشد و در شکارگاه جنبیدن گیرد و شاخهای عقاب بجنباند جانوران گمان برند که صدای بال عقاب است همه فروخیزند از پرواز بمانند تا همه را بگیرند و این شکار در زابلستان بسیار کنند و گفته اند جامه ای است پلاسین چه پشم آن بیرون او باشد و آن را در جنگ (پوشند) و پوشندۀ آن را دیوسوار گویند. (آنندراج)
نوعی از جامۀ پوستین باشد که آن را وارونه می پوشند تا پشمهای آن بر بالا آید و پرها بر آن بند کنند و شبها بشکار کبک روند. (برهان)، بعضی گویند جامه ای باشد از پلاس گنده که در روزهای جنگ پوشند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، پوست شیر و پلنگ که بهادران و پهلوانان در روز معرکه بر دوش اندازند. (برهان) (آنندراج)، جامه ای است پرها بر او بندند وقت شکار کبک پوشند دراز و عریض باشد چنانکه گویی بر اندام دیو است و بر آن شاخهای عقاب نصب کرده و شکار مرغان را کسی درپوشد و در شکارگاه جنبیدن گیرد و شاخهای عقاب بجنباند جانوران گمان برند که صدای بال عقاب است همه فروخیزند از پرواز بمانند تا همه را بگیرند و این شکار در زابلستان بسیار کنند و گفته اند جامه ای است پلاسین چه پشم آن بیرون او باشد و آن را در جنگ (پوشند) و پوشندۀ آن را دیوسوار گویند. (آنندراج)
جوالی را گویند که دهن آن از پهلو باشد و بر بالای چاروا اندازند و هر چیز خواهند در آن کنند. (برهان) (ناظم الاطباء). جوالی را گویند که دهن آن در پهلو باشد و بر پشت خر افکنند و هر چه خواهند در آن پر کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). صندوق رخت. خورجین. خرجین. (دمزن)
جوالی را گویند که دهن آن از پهلو باشد و بر بالای چاروا اندازند و هر چیز خواهند در آن کنند. (برهان) (ناظم الاطباء). جوالی را گویند که دهن آن در پهلو باشد و بر پشت خر افکنند و هر چه خواهند در آن پر کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). صندوق رخت. خورجین. خرجین. (دِمزن)
بدون لباس. برهنه برهنه: گدایان بی جامه شب کرده روز معطرکنان جامه بر عودسوز. سعدی. بی جامۀ نکو نتوان شد بدعوتی این رمز را بپردۀ هر در نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 24) ، بی شرم. بی حیا: در چین طرۀ تو دل بی حفاظ من هرگز نگفت مسکن مألوف یاد باد. حافظ. ، بی چادر و روی پوش (زن). (یادداشت بخط مؤلف) ، بی عفت: یکی بدرگ و بی حفاظ است سخت ندانم که کشته ست چونین درخت. شمسی (یوسف و زلیخا). ، بی پرهیز. (یادداشت بخط مؤلف)
بدون لباس. برهنه برهنه: گدایان بی جامه شب کرده روز معطرکنان جامه بر عودسوز. سعدی. بی جامۀ نکو نتوان شد بدعوتی این رمز را بپردۀ هر در نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 24) ، بی شرم. بی حیا: در چین طرۀ تو دل بی حفاظ من هرگز نگفت مسکن مألوف یاد باد. حافظ. ، بی چادر و روی پوش (زن). (یادداشت بخط مؤلف) ، بی عفت: یکی بدرگ و بی حفاظ است سخت ندانم که کشته ست چونین درخت. شمسی (یوسف و زلیخا). ، بی پرهیز. (یادداشت بخط مؤلف)
شلوار. تنبان. شلوار زیرین. ازار. سروال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ازار. (آنندراج). زیرشلواری. شلواری کوتاه یا بلند که در زیر شلوار معمولی پوشند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده). ازار و پای جامه. (غیاث). جامه ای که از کمر تا قدم رامی پوشاند. (ناظم الاطباء). جامۀ نازکی که زیر شلوارپوشند. زیرشلواری. (فرهنگ فارسی معین) : گه به لنگوته اش کنند بدل گه بود زیرجامه در قصار. نظام قاری (دیوان البسه)
شلوار. تنبان. شلوار زیرین. ازار. سروال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ازار. (آنندراج). زیرشلواری. شلواری کوتاه یا بلند که در زیر شلوار معمولی پوشند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده). ازار و پای جامه. (غیاث). جامه ای که از کمر تا قدم رامی پوشاند. (ناظم الاطباء). جامۀ نازکی که زیر شلوارپوشند. زیرشلواری. (فرهنگ فارسی معین) : گه به لنگوته اش کنند بدل گه بود زیرجامه در قصار. نظام قاری (دیوان البسه)