جدول جو
جدول جو

معنی شیرآهنگ - جستجوی لغت در جدول جو

شیرآهنگ
(هََ)
خوش الحان و خوش خوان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرچنگ
تصویر شیرچنگ
شیرپنجه، قوی پنجه، زورمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیرآهن
تصویر تیرآهن
تیری فولادی با مقطعی به شکل h که در ساختمان سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ هََ)
پیشرو لشکر که بعربی مقدمهالجیش خوانند و بترکی هراول گویند. (آنندراج) (برهان). پیشرو لشکر. (شرفنامۀ منیری) :
طلایه نگه کن که از خیل کیست
سرآهنگ این دوده را نام چیست.
فردوسی.
و هر کس را از آن مقدمان و سرآهنگان نیکوئیها کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 46). و همه اصفهبدان و سرآهنگان و سرلشکر جدا کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 67).
سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی
که سرآهنگان خوانند مر او را سرهنگ.
سنائی.
سرآهنگ تا ساقه از تیر و تیغ
برآورد کوهی ز دریا بمیغ.
نظامی.
درای شتر خاست از کوچگاه
سرآهنگ لشکر درآمد براه.
نظامی.
و ابوعبداﷲ محمد و ابواحمدسرآهنگ و... در وجود آمدند. (تاریخ قم ص 235).
، عسس و شحنه و میر شب. (آنندراج) :
ز صدر خاص ده عارض بدرکرد
سرآهنگان شب بیدارتر کرد.
نزاری قهستانی (از آنندراج).
، تارگنده باشد که بر تارها بکشند. آن را تیر هم گویند. (آنندراج). تار گنده را نیز گویند که بر سازها کشند. (برهان) (رشیدی) :
عدو اگر نبود گو مباش آن بدرگ
بریشمی است بر این ارغنون سرآهنگی
بقای جان تو بادا کدام اوتار است
که گر بلرزد تاری قفا خورد چنگی.
اخسیکتی.
جماعت مغنیان بریشم سرآهنگی از برای جمال را بندند. (لباب الالباب عوفی ج 2 ص 244 و 245) ، خوانندگی و نوازندگی. (آنندراج) :
نشست و در زبان بگرفت در عشاق آهنگی
که ساز زهره را بشکست در حیرت سرآهنگش.
سیف اسفرنگ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش جاسک شهرستان بندرعباس. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چاه. شیرآهن پائین جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
با چنگی همانند چنگ شیر. آنکه چنگال وی مثل شیر باشد. (ناظم الاطباء). صاحب چنگ مانند شیر. (فرهنگ لغات ولف) ، قوی چنگال. قوی دست. قوی پنجه:
فرنگیس گفت ای گو شیرچنگ
چه بودت که دیگر شدستی به رنگ.
فردوسی.
اگر پیل زوری و گر شیرچنگ
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
پرصدا و بلندآهنگ که صدائی بلند و پرطنین دارد، خلاف پست آهنگ:
مرغ تیزآهنگ لختی پر فشاند
چون عمود زرفشان بنمود صبح،
خاقانی،
عندلیب از نوای تیزآهنگ
گشته باریک چون بریشم چنگ،
نظامی،
سهم خدنگ تیزآهنگش خون از دیدۀ مریخ روان ساخته، (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رستنی باشد دوایی و آنرا به عربی قثاءالبری خوانند، یعنی خیار صحرایی و قثاءالحمار همان است که خیارزه سفید باشد. بروغن جوشانیده بر بواسیر طلا کنند نافع است. (برهان) (آنندراج). خیار صحرایی. (فرهنگ رشیدی). قثاءالحمار. (بحر الجواهر). گیاهی است از تیره کدوییان که علفی و پایا است و دارای ساقۀ خزنده و خوابیده است و بحد وفور در غالب نواحی جنوب اروپا، آسیا و ایران روییده میشود. میوه اش مورد توجه است و شیر حاصل از آن بمصارف دارویی میرسد. میوۀ این گیاه کمی از زیتون درشت تر و بدرازی 4 تا 5 سانتیمتر میرسد. رنگ میوه ابتدا سبز است و پس از رسیدن زرد میشود. شیرۀ آن مصرف طبی دارد، کربز، خیارزه، اسپند، خرخیار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
رجوع به شباهنگ شود
لغت نامه دهخدا
دارای بانگ شیر، که بانگی چون شیر دارد،
فرفره، بادفر، (یادداشت مؤلف)، رجوع به فرفره شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
بلندآهنگ. در اینجا لفظ آهنگ به معنی آواز است. (غیاث) (آنندراج) :
ذره تا خورشید گلبانگ اناالحق میزند
نغمۀ خارج ندارد ساز سیرآهنگ عشق.
صائب (از آنندراج).
، راضی. خشنود، جوانمرد. سخی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ هََ)
شکرهنج. خارخسک. (ناظم الاطباء). و رجوع به خارخسک و شکرهنج شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ستونهائی از آهن که امروز بجای الوار و ستونهای چوبی در ساختمانها بکار برند استحکام بیشتر را
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرآهنگ
تصویر سرآهنگ
پیشرو لشکر، سرهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبرآهنگ
تصویر جبرآهنگ
تخم گیاه زرد خار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرآهن
تصویر تیرآهن
((هَ))
آهنی با ضخامت بالا که دارای کاربردهای ساختمانی و صنعتی است
فرهنگ فارسی معین
روستای در شمال غربی شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی