جدول جو
جدول جو

معنی شیبین - جستجوی لغت در جدول جو

شیبین
از قرای جوف است در مصر بین بلبیس و قاهره، (از معجم البلدان)، دهی است نزدیک قاهره، (منتهی الارب)،
- شیبین القناطر، شهری است در قلیوب بمصر و اکنون به شبین القناطر معروف است، (تاج ص 78)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرین
تصویر شیرین
(دخترانه)
مطبوع، گوارا، دلنشین، زیبا، عزیز، گرامی، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیبان
تصویر شیبان
(پسرانه)
از قبایل عرب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طیبین
تصویر طیبین
طیّب ها، پاک ها، پاکیزه ها، نیکوها، حلال ها و رواها، جمع واژۀ طیّب
فرهنگ فارسی عمید
درختی با برگ های پهن که در طب قدیم برای معالجۀ معده و کبد به کار می رفته، درخت نوش
فرهنگ فارسی عمید
از ماه های زمستان یا کانون اول که در آن زمین از برف پوشیده و سفید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیبیدن
تصویر شیبیدن
لرزیدن، تپیدن، فریفته شدن، شیفته شدن، آشفته شدن، درهم شدن، آمیخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
مقابل تلخ، دارای مزۀ شیرین، کنایه از دوست داشتنی، کنایه از زیبا، کنایه از خوش سخن، خوشایند، برای مثال مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی / نیشکر گفت کمر بسته ام اینک به غلامی (سعدی۳ - ۹۰۰)
کنایه از یقیناً، حتماً مثلاً شیرین پنجاه سال داشت، کنایه از دارای مزۀ مطبوع، گوارا، کنایه از عزیز، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی۲ - ۱/۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوبین
تصویر شوبین
چوبی، ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیبان
تصویر شیبان
روز سرد، ابر تنک پریشان، آشفته درهم، لرزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیبیدن
تصویر شیبیدن
مخلوط شدن، آمیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیبین
تصویر طیبین
پاک پاکیزه طاهر، خوب نیکو، حلال روا، خوشبوی معطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
هر چیز که مزه قند یا نبات دهد و حلاوت داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آرامی تازی گشته شروان سروکوهی، درخت پسته، درخت سدر درخت سدر، درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
هر چیزی که طعم قند و شکر داشته باشد، هر چیز مطبوع و لطیف و دلپذیر، تمام، کامل، رونق، رواج، از نام های زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیبیدن
تصویر شیبیدن
((دَ))
درهم شدن، مخلوط شدن، شیفته شدن، لرزیدن، آشفته گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیبان
تصویر شیبان
پریشان، درهم، آشفته، لرزان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
Sugary, Sweet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
sucré, doux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
сладкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
manis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
şekerli, tatlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
甘い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
含糖的 , 甜的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
מתוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
달콤한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
suikerhoudend, zoet
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
मीठा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
zuckerhaltig, süß
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
azucarado, dulce
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
zuccherato, dolce
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
açucarado, doce
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
słodki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
солодкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیرین
تصویر شیرین
tamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی