شکپوی (آیا مصحف شلپوی نیست ؟)، (یادداشت مؤلف)، بمعنی شکپوی است که آواز پای باشد که در شب آهسته روند، (برهان)، شرفاک، صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید، (برهان)، رجوع به شکپوی و شلپوی و شرفاک شود
شکپوی (آیا مصحف شلپوی نیست ؟)، (یادداشت مؤلف)، بمعنی شکپوی است که آواز پای باشد که در شب آهسته روند، (برهان)، شرفاک، صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید، (برهان)، رجوع به شکپوی و شلپوی و شرفاک شود
شلپوی، شکپوی، شرفاک، شیبوی، شب بوی، آواز پای باشد که در شب آهسته براه روند، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به شلپوی و شرفاک شود
شلپوی، شکپوی، شرفاک، شیبوی، شب بوی، آواز پای باشد که در شب آهسته براه روند، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به شلپوی و شرفاک شود
کودکی که دهان وی هنوز بوی شیر دهد، (ناظم الاطباء)، بوی شیر دهنده، (یادداشت مؤلف)، دارای بوی شیر: همی می خورد با لب شیربوی شود بیگمان زود پرخاشجوی، فردوسی
کودکی که دهان وی هنوز بوی شیر دهد، (ناظم الاطباء)، بوی شیر دهنده، (یادداشت مؤلف)، دارای بوی شیر: همی می خورد با لب شیربوی شود بیگمان زود پرخاشجوی، فردوسی
شیرو، شیرویه که به پدر عاق شد، (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا)، نام پادشاهی از پادشاهان ایران (قباد سوم) که پسر خسرو پرویز بود، (از فرهنگ لغات ولف)، نام پسر خسرو پرویز که شیرویه نیز گویند، (از لغات شاهنامه) (از ناظم الاطباء) : به یک هفته زین گونه با رود و می ببودند شادان ز شیروی کی، فردوسی، به نزدیک شیروی رفت آن دو مرد پرآژنگ رخسار و دل پر ز درد، فردوسی، رجوع به شیرویه شود نام یکی از پهلوانان ایرانی که در خدمت منوچهرشاه می بوده، (برهان)، نام یک پهلوان ایرانی در زمان فریدون، (فرهنگ لغات ولف) : سپهدار چون قارن کاوگان سپه کش چو شیروی شیر ژیان، فردوسی نام یکی از پهلوانان توران در زمان تور، (یادداشت مؤلف) : یکی پهلوان بود شیروی نام ... بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه شدند از نهیبش دلیران ستوه، فردوسی
شیرو، شیرویه که به پدر عاق شد، (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا)، نام پادشاهی از پادشاهان ایران (قباد سوم) که پسر خسرو پرویز بود، (از فرهنگ لغات ولف)، نام پسر خسرو پرویز که شیرویه نیز گویند، (از لغات شاهنامه) (از ناظم الاطباء) : به یک هفته زین گونه با رود و می ببودند شادان ز شیروی کی، فردوسی، به نزدیک شیروی رفت آن دو مرد پرآژنگ رخسار و دل پر ز درد، فردوسی، رجوع به شیرویه شود نام یکی از پهلوانان ایرانی که در خدمت منوچهرشاه می بوده، (برهان)، نام یک پهلوان ایرانی در زمان فریدون، (فرهنگ لغات ولف) : سپهدار چون قارن کاوگان سپه کش چو شیروی شیر ژیان، فردوسی نام یکی از پهلوانان توران در زمان تور، (یادداشت مؤلف) : یکی پهلوان بود شیروی نام ... بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه شدند از نهیبش دلیران ستوه، فردوسی
محمد بن زین العابدین بن محمد بن عبدالمعطی الشیبی، جد شیبیین پرده داران کعبه در زمان حاضر. وفات او بسال 1253 هجری قمری بمکۀ مکرمه است. او راست رساله ای بنظم در مناسک حج برمبنای فقه شافعی. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 368)
محمد بن زین العابدین بن محمد بن عبدالمعطی الشیبی، جد شیبیین پرده داران کعبه در زمان حاضر. وفات او بسال 1253 هجری قمری بمکۀ مکرمه است. او راست رساله ای بنظم در مناسک حج برمبنای فقه شافعی. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 368)