جدول جو
جدول جو

معنی شکیکه - جستجوی لغت در جدول جو

شکیکه
(شَ کَ)
گروهی از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). گروه. (مهذب الاسماء) ، راه. ج، شکائک، شکک. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گلو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خنور که فواکه در آن نهند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شکیکه
گروه گروهی از مردم، راه، سبد میوه
تصویری از شکیکه
تصویر شکیکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکیبه
تصویر شکیبه
(دخترانه)
بردبار و صبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکینه
تصویر شکینه
خم بزرگی که در آن غله می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کَ)
خایۀ مرغ، و اصل آن کیکیّه است. ج، کیاکی. کییکه و کییکیه مصغر آن. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). تخم مرغ خانگی. کیکیّه. (ناظم الاطباء). تخم مرغ، و اصل آن کیکیه و ج، کیاکی وتصغیر آن کییکه و کییکیه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ کَ)
خاری است که صمغ آن را عنزروت خوانند و در مرهمها بکار برند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به جهودانه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَلْ لی)
شکی. (ناظم الاطباء). گله کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به شکی و شکایه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کی یَ)
گله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). شکوه، بیماری. ج، شکایا. (ناظم الاطباء). بیماری. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بقیۀ چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شاکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به خارستان درافتادن. (آنندراج). رجوع به شاکه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
تأنیث لکیک. ناقۀ سخت گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
ناحیه ای از زمین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
مؤنث شریک. ج، شرائک. (ناظم الاطباء). زن انباز. (منتهی الارب). رجوع به شریک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
به معنی دام و کمند. (ناظم الاطباء) ، هر چیز سوراخ سوراخ و پرسوراخ و سوراخدار. (ناظم الاطباء) :
با وجود زال ناید انحلال
در شبیکه و در برت آن ذودلال.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(شُ بَ کَ)
نام دشتی است نزدیک عرجاء و گفته اند که نام محلی است میان مکه و زاهر و منزلی است از منازل حاجیان. (از معجم البلدان) ، آبی است مر بنی سلول را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شُ بَ کَ)
تصغیر شبکه. دام شکارچی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یِ کَ)
شائکه. مؤنث شائک، درخت خارناک. (دهار). رجوع به شائکه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
رکیکه. تأنیث رکیک. (یادداشت مؤلف) ، باران ریزه یا آن فوق دث ّ است. (منتهی الارب). باران ریزه و اندک. (از اقرب الموارد). باران ریزه. (ناظم الاطباء) ، ارض رکیکه، زمین باران ریزه رسیده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
آوند دراز. (ناظم الاطباء). ظرف دراز. (برهان) (آنندراج). ظرف دراز و خمی که درآن غله کنند. (برهان) (از گنجینۀ گنجوی). در بیت ذیل از نظامی ظاهراً معنی مطلق ظرف دارد:
به خوان کسان برمخور نان خویش
شکینه بنه بر سر خوان خویش.
، خمی که در آن غله کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). خنبه. (صحاح الفرس) ، مهمیز، چاردوال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ کَ)
سلاح تیز، تیزی سلاح. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکشکه
تصویر شکشکه
تیغ تیز، تیزی تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیمه
تصویر شکیمه
دهانه لگام، سرکشی، داد خواهی، شور گیا، زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیکه
تصویر شبیکه
تور توری تورسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیه
تصویر شکیه
مونث شکی و خواسته، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تخم مرغ مرغانه کیل: انگلیسی (ستون فقرات کشتی) شاه تیر کشتی، کشتی زغالکش، باژ بندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایکه
تصویر شایکه
مونث شائک خاردار تیغ دار خارناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکیکه
تصویر حکیکه
چیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکیکه
تصویر رکیکه
باران سست
فرهنگ لغت هوشیار