- شکیه
- مونث شکی و خواسته، مانده
معنی شکیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشت دادن
مونث ذکی زیرک زن
خوش ریخت، زیبا
مانند، همانند، همدیس، همسان
ابهت، جلال، شوکت، عظمت
چاه آب دار
زمین برومند و پاک، مونث زکی
پشت به چیزی گذاشتن
ازگروهیان که علی علیه السلام راخدای پیکرپذیرفته می دانستند
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
همانند، نظیر، همچون، همتا
پرده حساس کره چشم را گویند
دهانه لگام، سرکشی، داد خواهی، شور گیا، زهر
دهانه، گوشه
خوشگل و خوش صورت و خوش اندام و زیبا و بمعنای کف خون آمیخته ای که بر دهانه لگام پیدا شود حیله، تزویر
گروه گروهی از مردم، راه، سبد میوه
جوالی از بوریا سازند
سپاسگزار، پا جوش شاخه که از بن درخت بر آید، نو شاخه ستاک، کرک جوجه، رمکان موی زهار، نهال رز، ریزه برگ، موی سست ستور شیرده که علف اندک خورد و شیر بسیار دهد شکور، سپاسگزار شاکر
صبر و آرام و تحمل، آرام و صبر کردن
ترس و بیم، هراس و خوف، ترس ناشی از عظمت و جلال حریف و طرف مقابل شان و شوکت و حشمت و بزرگی و جاه و جلال
کرشمه، عشوه
نازنین پر ناز زن همانندی همتاشی قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ، قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد
فرج زن
پر شیری
شکارچی، شکار کننده، صید
بر باد رفته داراک نیست شده اندک اندکی
مانند، همانند، تعزیه
گله، شکایت، مرض، بیماری
کرشمه، عشوه، غنج و دلال