جدول جو
جدول جو

معنی شکینه - جستجوی لغت در جدول جو

شکینه
خم بزرگی که در آن غله می ریزند
تصویری از شکینه
تصویر شکینه
فرهنگ فارسی عمید
شکینه
(شَ نَ / نِ)
آوند دراز. (ناظم الاطباء). ظرف دراز. (برهان) (آنندراج). ظرف دراز و خمی که درآن غله کنند. (برهان) (از گنجینۀ گنجوی). در بیت ذیل از نظامی ظاهراً معنی مطلق ظرف دارد:
به خوان کسان برمخور نان خویش
شکینه بنه بر سر خوان خویش.
، خمی که در آن غله کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). خنبه. (صحاح الفرس) ، مهمیز، چاردوال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمینه
تصویر شمینه
(پسرانه)
حاصلخیز، برکت یافته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکیبه
تصویر شکیبه
(دخترانه)
بردبار و صبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
(دخترانه)
آرامش، آهستگی، نام دختر امام حسین (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
شبانه، خوراکی که از شب مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکینه
تصویر مکینه
آلت مکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
وقار، طمانینه، مهابت، آرامش، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه، غنج و دلال
فرهنگ فارسی عمید
(شَ کَ نِ یا نَ)
منسوب به شکر. شکرین. شکری. شیرین. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از حلوای شکر که به تازی ناطف گویند. (از انجمن آرا) (از برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ناطف. قباط. قبیط. قبیطاء. قبیطی. شکرینه که حلواییست. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). ناطف. قبیطی. (اقرب الموارد). ابوالقوام. شکرینج. (یادداشت مؤلف) : شکرینه، که از شکر فایق کنندمعتدل باشد و سده کمتر تولد کند و بهتر حلواها این است و محرور دفع مضرت او به میوه های ترش کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ناطفی، شکرینه فروش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ کَ نَ)
بنت الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. اسم آن مخدره آمنه و آمینه و امامه و امیه دانسته شده و لقب وی سکینه میباشد و از طرف مادرش رباب بدان ملقب بوده است. سکینه ازپردگیان خانوادۀ رسالت و نسوان بزرگ اسلام و از اخلاق فاضله و آداب مرضیه و صفات حمیده و از وفور عقل و دانش و جود و کرم و بخشش در مقامی بس بلند و در فنون فصاحت و بلاغت و سخن سنجی از اساتید وقت و سیدۀ زنان عصر خود و اجمل و اکمل ایشان بود و آستان قوی البنیانش مرجع ادبا و فضلا و شعرا و ارباب کمال بود و شعرا و مشاهیر اهل سخن اشعار و نتایج طبع خود را از نظر آن خاتون میگذرانده و شعرا به صله های فراوان نایل میگردیدند و در داوران به نظر داوری وی تسلیم و متقاعد میگشتند و در وصف دو مخدره سکینه و رباب گفته شده:
کأن اللیل موصول بلیل
اذا زارت سکینه و الرباب.
وفات حضرت سکینه علیهاالسلام بنوشتۀ ابن خلکان روز پنجشنبه 5 ربیع الاول سال 117 هجری قمری در مدینۀ منوره وقوع یافته. وی درسال 116 در مکه بوده است. (از ریحانه الادب ج 2 صص 208- 210). و رجوع به اعلام النساء ج 2 از صص 202- 224 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
نرمی و آهستگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
نان جو و غیره. (برهان). کشکین:
حلوای جهان غلام کشکینۀ ماست
دیبای جهان بندۀ پشمینۀ ماست.
افضل الدین کرمانی (دیوان ص 104).
، آش جو. سیار. کالجوش. (یادداشت مؤلف) :
چو آمد گه زادن او را فراز
به کشکینۀ گرمش آمد نیاز.
عسجدی.
کشکینه سخنها که بسرپوش بنان گفت
من نیز بناچار بریچار نویسم.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
ماشین. ماکینه. رجوع به ماشین شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ)
آلت مکیدن. فرهنگستان ایران این کلمه را معادل محجمه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ نَ)
بطنی است از عقیل، نام پدر سقلاب قاری مصری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
گروهی از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). گروه. (مهذب الاسماء) ، راه. ج، شکائک، شکک. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گلو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خنور که فواکه در آن نهند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ / نِ)
سرنگون. سرنگون شده. زیر و زبر کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیه
تصویر شکیه
مونث شکی و خواسته، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
خوراکی که از شب مانده باشد، منسوب به شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیمه
تصویر شکیمه
دهانه لگام، سرکشی، داد خواهی، شور گیا، زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکینه
تصویر کشکینه
نان جو، کشکین: (و از تکلفات خورش و پوشش به کشکینه و پشمینه قناعت نموده)، (انوار سهیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
مکینت در فارسی: پایگاه، گرانسنگی آهستگی در فارسی خوزی بر گرفته از مکنه تازی لاتینی تازی گشته دستگاه چرخین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
آرامش و آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرینه
تصویر شکرینه
شکرین، شیرین، نوعی حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیکه
تصویر شکیکه
گروه گروهی از مردم، راه، سبد میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکینه
تصویر مکینه
((مَ نَ یا نِ))
آلت مکیدن، محجمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
((شَ نِ))
منسوب به شب، خوراکی که از شب مانده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
((سَ نَ یا نِ))
آرام، آرامش، وقار، آن چه که به دل آرامش و اطمینان بخشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکینه
تصویر مکینه
((مَ نِ))
نرمی، آهستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کینه
تصویر کینه
تنفر
فرهنگ واژه فارسی سره
آرام، آرامش، طمانینه، قرار، آرامش خاطر، سکنیت، وقار
متضاد: تلاطم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ماشین، کارخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دهکده ای قدیمی بر سر راه دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی