جدول جو
جدول جو

معنی شکشکه - جستجوی لغت در جدول جو

شکشکه
(شَ شَ کَ)
سلاح تیز، تیزی سلاح. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شکشکه
تیغ تیز، تیزی تیغ
تصویری از شکشکه
تصویر شکشکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوشکه
تصویر شوشکه
نوعی شمشیر راست و بدون انحنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکشک
تصویر شکشک
صدای پا هنگام راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ کَ)
گروهی از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). گروه. (مهذب الاسماء) ، راه. ج، شکائک، شکک. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گلو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خنور که فواکه در آن نهند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
از روسی شاشکار، قسمی شمشیر. نوعی قمه. (یادداشت مؤلف در ذیل شوشگه). شوشگه. قمه. قداره. نوعی آلت قتاله شبیه به سرنیزه و شمشیر کوتاه که آن را در نیام جای دهند و بر کمر بندند. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
ناحیه ای از زمین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
آواز پای که هنگام راه رفتن برآید. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی شکاشک است. (فرهنگ جهانگیری). آواز پای. (انجمن آرا) (آنندراج). شرفاک. شلپوی. شکک. رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکیکه
تصویر شکیکه
گروه گروهی از مردم، راه، سبد میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشکه
تصویر شوشکه
از روسی شاشکا شمشیر کج شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکشک
تصویر شکشک
آواز پای که به هنگام راه رفتن بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشکه
تصویر شوشکه
((کِ))
شمشیر راست
فرهنگ فارسی معین
تخمه ی آفتابگردان
فرهنگ گویش مازندرانی