آلت چوبینی که بدان صیقل میکنند و چیز را جلا میدهند، سیخی چوبین مر نانوایان را که دارای قلاب آهنین میباشدو بدان نان را از تنور برمیگیرند. (ناظم الاطباء)
آلت چوبینی که بدان صیقل میکنند و چیز را جلا میدهند، سیخی چوبین مر نانوایان را که دارای قلاب آهنین میباشدو بدان نان را از تنور برمیگیرند. (ناظم الاطباء)
آهنی باشد سرکج که بدان گوشت از دیگ و نان از تنور برآرند. (برهان). آهنی باشد سرکج که بدان گوشت از دیگ و نان از تنوربرآرند و اکنون آن را آتش کش گویند زیرا سکار انگشت افروخته باشد. (آنندراج). سیخ آهنی که بدان انگشت افروخته و نان از تنور کشند. (رشیدی). کلاب. (دهار)
آهنی باشد سرکج که بدان گوشت از دیگ و نان از تنور برآرند. (برهان). آهنی باشد سرکج که بدان گوشت از دیگ و نان از تنوربرآرند و اکنون آن را آتش کش گویند زیرا سُکار انگشت افروخته باشد. (آنندراج). سیخ آهنی که بدان انگشت افروخته و نان از تنور کشند. (رشیدی). کلاب. (دهار)
شکرهنگ. خارخسک. (ناظم الاطباء). معرب شکرهنگ است که خسک باشد و آن خاری است سه پهلو و به این معنی بجای ’ر’، ’و’ هم آمده. (برهان) (آنندراج). شکوهنج. به فارسی خسک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مترادفات کلمه شود
شکرهنگ. خارخسک. (ناظم الاطباء). معرب شکرهنگ است که خسک باشد و آن خاری است سه پهلو و به این معنی بجای ’ر’، ’و’ هم آمده. (برهان) (آنندراج). شکوهنج. به فارسی خسک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مترادفات کلمه شود