جدول جو
جدول جو

معنی شوپن - جستجوی لغت در جدول جو

شوپن
(شُ پَ)
فردریک فرانسوا (1810- 1849 میلادی). آهنگساز معروف و وطن پرست لهستانی. وی اصلاً فرانسوی بود و در خانواده ای نسبهً ثروتمند در نزدیکی ورشو بدنیا آمد. از کودکی رنجور و ضعیف بود و از طفولیت به آموختن پیانوپرداخت و در این راه زحمت بسیار کشید. نخستین کنسرت خود را که موجب شهرت او شد در هشت سالگی اجرا کرد. دوران تحصیل خویش را در رشتۀ موسیقی در ورشو به پایان رسانید و در 20سالگی به پاریس رفت و در آن شهر مشهور گردید و سپس سفرهای بسیار به ممالک اروپا کرد و کنسرتهای بسیار داد. در آغاز جوانی شهرتی بسزا یافت، اما در پایان حیات دچار تنگدستی و ناراحتی گردید و عاقبت در 39سالگی بسبب رنج و بیماری درگذشت. شوپن ماجراهای عشقی فراوان داشت و از آن میان داستان عشق او و ژرژ سان معروف است. وی سبک نواختن پیانو را زنده کرد و ارزش این ساز را در ارکستر به حد کمال رسانید. در آثار شوپن جنبۀ شاعرانه و رمانتیک قوی وجود دارد. تصنیفات او عموماً پرهیجان و غم انگیز است. از آهنگهای ممتاز اوست: سونات سی بمل مینورا، پرس 35. کراکویاک، اپوس 14 (آهنگ رقص محلی کراکوی). کنسرتوی پیانودر رمینور شمارۀ یک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به گزارش دوماهۀ کمیسیون یونسکو شمارۀ 8 و 9 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوان
تصویر شوان
(پسرانه)
گله بان، چوپان
فرهنگ نامهای ایرانی
ورقه ای مخصوص برای دریافت بعضی از اجناس ضروری و مواد غذایی که توسط دولت در بین مردم توزیع می شود، کالابرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوپن
تصویر ژوپن
دامن کوتاه و آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شومن
تصویر شومن
کسی که برنامه ای را در تلویزیون و مانند آن اجرا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوان
تصویر شوان
شبان، چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شون
تصویر شون
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، پلاخون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
(شُ ءُ)
جمع واژۀ شأن. (اقرب الموارد). رجوع به شأن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کنجد و سمسم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
مؤسس سلسلۀ سورن از سلسله های ارمنی نژاد بود که از 1080 تا 1095 میلادی در نواحی طرسوس فرمانروایی کرد. رجوع به طرسوس و قاموس الاعلام ترکی شود
از شاهزادگان ارمنی نژاد سلسلۀ سورن بود و از 1174 تا 1185 میلادی در نواحی طرسوس فرمانروایی کرد، و سپس حکومت را به برادر خود لیون سپرد
لغت نامه دهخدا
گیاهی است دائم و علفی و ارتفاع آن غالباً بیش از دو متر است و مقداری بسیار از آن در قسمتهای خالی جنگلهای شمال ایران و در کنار آن مشاهده میشود، و نام آن درنواحی مختلفه پلم، پلیم، پلاخون، پلخوم و شون است. و این نوعی از اقطی است. (از یادداشت مؤلف)
تریز پیراهن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ نِ / نَ دَ)
بمعنی شدن. (برهان). رفتن و روانه شدن. کوچ کردن، مردن. (از ناظم الاطباء) ، فارغ گشتن، بردن، رفع کردن، برداشتن، محو کردن، حک کردن و تراشیدن، کم شدن. (ناظم الاطباء). از بین رفتن:
گفتا نزدم بتی بدیع رسیده ست
قدر همه نیکوان و عز بتان شود.
خسروی.
رجوع به شدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
به زبان زند و پازند بمعنی پیشانی باشد و به عربی ناصیه خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کوهی است در نزدیکی بستان ابن عامر. در اینجا کوه دیگری موسوم به شوانان نیز هست که پهلوی وادی و مشرف بر تیه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ فُ)
مؤلف در چند یادداشت این کلمه را اصطلاح قاطرچی ها و چارواداران دانسته است با قید علامت تردید، و ممکن است صورتی از شب پا باشد یعنی نگهبان و محافظ ستور به شب هنگام
لغت نامه دهخدا
(شُ تِ)
ناحیه ای در بلژیک (آنورس) ، سکنۀ آن 16900 تن، صنایع آن مکانیکی و نساجی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
از آبهای بنی عقیل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ پُ)
ورقۀ بهادار منضم به ورقۀ اصلی که هنگام پرداخت منافع، آن را جدا کنند، ورقۀ جیره بندی قند وشکر و غیره. برش. (فرهنگ فارسی معین). بلیط ارزاق و قماش و قند و چای که در جنگ و قحطسال متداول است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سهم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شُ وَ)
وطن پرست مفرط. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شونیسم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوون
تصویر شوون
جمع شان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوپن
تصویر ژوپن
فرانسوی شلیته دامن کوتاه پاچین (زنان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوان
تصویر شوان
کنور (انبار غله) شبان چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شودن
تصویر شودن
کوچ کردن، فارغ گشتن، رفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
ورقه بهادار، سهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوپن
تصویر اوپن
((اُ پِ))
باز، آشپزخانه اوپن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوپن
تصویر ژوپن
((پُ))
دامن کوتاه، پاچین (زنان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوان
تصویر شوان
((شَ))
شبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شومن
تصویر شومن
((شُ مَ))
مردی که عهده دار اجرای برنامه ای (نمایش های تلویزیونی) است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
((کُ پُ))
برگ جیره بندی، کالا برگ (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
کالابرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
بن، ژتون، ورقه جیره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نگهبانی مزارع در شب
فرهنگ گویش مازندرانی
خفاش، شب پره
فرهنگ گویش مازندرانی
شب پایی مزرعه پاییدن مزرعه در شب
فرهنگ گویش مازندرانی
شیون فریاد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی