جدول جو
جدول جو

معنی شوهرا - جستجوی لغت در جدول جو

شوهرا
(هََ)
مرکّب از: شو، شوی + هرا، هار + الف اطلاق هندی، گردن بندی از گل و سپرغم. (یادداشت مؤلف)، شوهره
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شورا
تصویر شورا
کنکاش، مشورت، چهل و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۳ آیه، حم، عسق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوها
تصویر شوها
ویژگی زن اخمو، بداخم، ترش رو، زشت رو، نیکورو، زیبا، شوم، نامبارک. در معنای ۲ و ۳ از اضداد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوهر
تصویر شوهر
همسر زن، شو، شوی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ صَ)
اسم عربی آهو است که قریب به شاخ زدن رسیده باشد و یا آهوی که شاخهای آن برآمده و قوی نشده باشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ)
صفت شوهر. (یادداشت مؤلف). همسری:
دنیا زنی است عشوه ده و دلستان ولیک
با کس همی بسر نبرد عهد شوهری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ رَ / رِ)
سهره که گلها را به رشته بسته بر سر عروس و داماد بندند. (غیاث اللغات) (آنندراج). شوهرا. رجوع به شوهرا شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ)
بعل. زوج. (آنندراج). شوی. جفت. همسر. میره. حلیل. (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء). مرد آنگاه که زن گرفته باشد:
مرا شوهری بود بازارگان
گزیده همی در میان سران.
فردوسی.
پس یعقوب آنجا (زمین مصر) مقام کرد و زلیخا یوسف را به شوهر کرد. (مجمل التواریخ). شوهر که نه درخورد زن باشد ناکرده اولیتر. (مرزبان نامه).
نه لایق بود عیش با دلبری
که هر بامدادش بود شوهری.
سعدی.
اجتلاء، جلوه دادن عروس را بر شوهر. (منتهی الارب).
- به شوهر دادن، عروس کردن. دختر را به شوی سپردن:
تو روی دختر دلبند طبعمن بگشای
که پیر گشت و ندادم به شوهر عنین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوهر
تصویر شوهر
زوج، مرد آنگاه که زن گرفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوهر
تصویر شوهر
((هَ))
مردی که با زنی ازدواج کند، مرد زن دار، شوی، زوج
فرهنگ فارسی معین
زوج، شو، شوی، مرد، همسر
متضاد: زوجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شوینده، مرده شوی
فرهنگ گویش مازندرانی