جدول جو
جدول جو

معنی شونه - جستجوی لغت در جدول جو

شونه
شانه بخش فوقانی تنه ی انسان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوانه
تصویر شوانه
(دخترانه)
گله بان، چوپان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوله
تصویر شوله
جای ریختن خاکروبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه
تصویر شانه
دوش، کتف، جای اتصال دست به تنه، استخوان کتف
وسیله ای دندانه دار که با آن موی سر را هموار و مرتب می کنند، سرخاره
کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، خلیّه، نخاریب النحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوره
تصویر شوره
ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، زمینی که در آن نمک و این ماده باشد، کنایه از ویژگی زمینی که نتوان در آن کشت و کار کرد، بی حاصل
شورۀ سر: در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
داروغه، پلیس، پاسبان و نگهبان شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شونده
تصویر شونده
انجام یابنده، هستی یابنده، رونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
ویژگی جادۀ هموار و شن ریزی شده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مصدر دیگری است برای خشانه. (منتهی الارب) رجوع به خشانه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
حصن اشونه، اشوقه. نام شهری به اسپانیا میان استجه و شلبره. (ابن جبیر). قلعه ایست در اندلس از نواحی استجه. (مراصد). و سلفی گوید حصنی است مجاور قرطبه. (از معجم البلدان). و رجوع به فهرست حلل السندسیه و قاموس الاعلام ج 2 ص 989، و اشوقه شود
حصنی به اندلس از نواحی استجه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
پینه و آبله ای که بر دستو پا به سبب کار کردن و راه رفتن به هم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شونده
تصویر شونده
انجام گردنده، هستی یابنده، رونده مقابل آینده
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است سفید و متبلور شبیه نمک که در شوره زارها بدست میاید، بطریق مصنوعی هم ساخته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
راه ساخته و پرداخته، جاده هموار
فرهنگ لغت هوشیار
طلا یا نقره که آنرا گدازند و در ناوچه ریزند شمش شفشه، هرچیز شبیه بشمش، لوح چیز طولانی و کوتاه (مانند لوح مزار محراب مسجد تخته حمام)، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز، پشته بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوصه
تصویر شوصه
آماس پهلو (ذات الجنب)، شکمدرد، جهیدن رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوبه
تصویر شوبه
ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواه
تصویر شواه
جمع شاه، گوسپندان پوست سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوحه
تصویر شوحه
غلیواج موشگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفنه
تصویر شفنه
تیز بین تیز نگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
نایب حاکم شهر، داروغه، پلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شزونه
تصویر شزونه
درشتی ستبری درشتی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ششنه رسیدی که گوهری زر فروش به خریدار می دهد و در آن سنگ و بها و اپار (عیار) زر فروخته را روشن می گرداند شش سره
فرهنگ لغت هوشیار
آن چیزی باشد که از چوب و شاخ یا استخوان و فلزات و غیره سازند و زلف و گیسو را بدان پرداز دهند کتف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جونه
تصویر جونه
تپنگو تپنگوی چرمین (سله عطاران که چرم بر آن کشیده باشند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونه
تصویر زونه
زینت و آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بونه
تصویر بونه
دخترک: جدا بریده خرسنگماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
((ش نَ یا نِ))
داروغه، حاکم نظامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوله
تصویر شوله
یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوله
تصویر شوله
((شَ یا شُ لَ))
جای آشغال و خاکروبه در کوچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوشه
تصویر شوشه
((ش))
طلا یا نقره که آن را گدازند و در ناوچه ریزند، هرچیز شبیه شمش، هر چیز طولانی وکوتاه، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
ابزاری دندانه دار که با آن موی یا ریش را مرتب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
((نِ))
استخوان کتف، دوش
شانه خالی کردن: کنایه از مسولیت کاری را نپذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه
تصویر شانه
خانه زنبور عسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوند
تصویر شوند
علت
فرهنگ واژه فارسی سره