بدفالی. بدی و شرارت: شومی نفس، شرارت نفس. (ناظم الاطباء). نحوست. اگرچه شوم مصدر است و حاجت به یای مصدری ندارد لیکن فارسیان در اواخر بعضی مصادر عربی که در محاورۀ خود بمعنی اسم فاعل و اسم مفعول مستعمل میکنند یای مصدری بطور فارسی زیاده میسازند، چنانکه خلاص خلاصی و سلامت سلامتی، همچنین شوم و شومی. (غیاث اللغات) (آنندراج). بدیمنی. نحوست: به شومی بزاد و به شومی بمرد همان تخت شاهی پسر راسپرد. فردوسی. مشو یار بدبخت وکم بوده چیز که از شومیش بهره یابی تو نیز. اسدی. ای امتی ز جهل عدوی رسول خویش حیران من از جهالت و شومی شما شدم. ناصرخسرو. وز شومی او همی برون آید از شاخ بجای برگ او ماری. ناصرخسرو. آدمی و جهل و جور و شومی را جان تو بدبخت خاک مسنون شد. ناصرخسرو. در آن سال باران نیامد و قحطشد، ایشان گفتند از شومی پیغمبران است. (قصص الانبیاء ص 320). پس بیمار شد [شیرویه و شومی آن ناپاکی او را دریافت و علت طاعون پدید آمد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 108). همه را به غزنه بردند تا جهانیان از شومی شقاق و نقض میثاق ایشان اعتبار گیرند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 265). اما بموجب آنکه پروردۀ نعمت این خاندانم نخواهم که به شومی خون من گرفتار آیی. (گلستان)
بدفالی. بدی و شرارت: شومی نفس، شرارت نفس. (ناظم الاطباء). نحوست. اگرچه شوم مصدر است و حاجت به یای مصدری ندارد لیکن فارسیان در اواخر بعضی مصادر عربی که در محاورۀ خود بمعنی اسم فاعل و اسم مفعول مستعمل میکنند یای مصدری بطور فارسی زیاده میسازند، چنانکه خلاص خلاصی و سلامت سلامتی، همچنین شوم و شومی. (غیاث اللغات) (آنندراج). بدیمنی. نحوست: به شومی بزاد و به شومی بمرد همان تخت شاهی پسر راسپرد. فردوسی. مشو یار بدبخت وکم بوده چیز که از شومیش بهره یابی تو نیز. اسدی. ای امتی ز جهل عدوی رسول خویش حیران من از جهالت و شومی شما شدم. ناصرخسرو. وز شومی او همی برون آید از شاخ بجای برگ او ماری. ناصرخسرو. آدمی و جهل و جور و شومی را جان تو بدبخت خاک مسنون شد. ناصرخسرو. در آن سال باران نیامد و قحطشد، ایشان گفتند از شومی پیغمبران است. (قصص الانبیاء ص 320). پس بیمار شد [شیرویه و شومی آن ناپاکی او را دریافت و علت طاعون پدید آمد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 108). همه را به غزنه بردند تا جهانیان از شومی شقاق و نقض میثاق ایشان اعتبار گیرند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 265). اما بموجب آنکه پروردۀ نعمت این خاندانم نخواهم که به شومی خون من گرفتار آیی. (گلستان)
علمی که در خواص مواد، تجزیه و ترکیب و اثر آن ها در یکدیگر بحث می کند شیمی آلی: در علم شیمی قسمتی از شیمی که دربارۀ کربن یعنی درمورد مواد اولیۀ حیوانی و گیاهی بحث می کند، شیمی کربن
علمی که در خواص مواد، تجزیه و ترکیب و اثر آن ها در یکدیگر بحث می کند شیمی آلی: در علم شیمی قسمتی از شیمی که دربارۀ کربن یعنی درمورد مواد اولیۀ حیوانی و گیاهی بحث می کند، شیمی کربن
شومز، زمینی باشد که بجهت زراعت کردن مستعد و آماده کرده باشند، (برهان)، شمیز، زمینی بود که بجهت زراعت آراسته باشند، (فرهنگ جهانگیری)، شیار یعنی تخم ریزی و زمین شومیزه یعنی شیارکرده، شمیز، شومیزه، شوریز، (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج)، جهانگیری گوید: آن را شمیز خوانند، در تحفهالاحباب شوریز ضبط شده و در ادات الفضلا شوهیز، اما هیچکدام سند نداده اند، مهذب الاسماء در معنی الکراث شومیزگرنوشته، پس ضبط جهانگیری صحیح است و ازآن تحفه و ادات تصحیف، (از فرهنگ نظام)، شیار، چنانکه گویند: زمین شومیزکرده، یعنی زمین شیارکرده، شومیر، (برهان)
شومز، زمینی باشد که بجهت زراعت کردن مستعد و آماده کرده باشند، (برهان)، شمیز، زمینی بود که بجهت زراعت آراسته باشند، (فرهنگ جهانگیری)، شیار یعنی تخم ریزی و زمین شومیزه یعنی شیارکرده، شمیز، شومیزه، شوریز، (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج)، جهانگیری گوید: آن را شمیز خوانند، در تحفهالاحباب شوریز ضبط شده و در ادات الفضلا شوهیز، اما هیچکدام سند نداده اند، مهذب الاسماء در معنی الکراث شومیزگرنوشته، پس ضبط جهانگیری صحیح است و ازآن ِ تحفه و ادات تصحیف، (از فرهنگ نظام)، شیار، چنانکه گویند: زمین شومیزکرده، یعنی زمین شیارکرده، شومیر، (برهان)
بادبان، شهروند رم منسوب به روم (پایتخت ایتالیا) از مردم روم رمی، منسوب به روم (آسیای صغیر) از مردم آسیای صغیر. یا رومی و زنگی روز و شب. یا رومی و هندی روز و شب، نوعی جامه، آهنگهایی که از مملکت عثمانی به ایران آمده و اغلب وزن دو ضربی دارد
بادبان، شهروند رم منسوب به روم (پایتخت ایتالیا) از مردم روم رمی، منسوب به روم (آسیای صغیر) از مردم آسیای صغیر. یا رومی و زنگی روز و شب. یا رومی و هندی روز و شب، نوعی جامه، آهنگهایی که از مملکت عثمانی به ایران آمده و اغلب وزن دو ضربی دارد