جدول جو
جدول جو

معنی شوم - جستجوی لغت در جدول جو

شوم
کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدشگون، بدیمن، بدقدم، نامبارک، نحس، خشک پی، سبز پا، سبز قدم، مشوم، میشوم، پاسبز، شنار، تخجّم، سیاه دست، شمال، مرخشه، منحوس، نافرّخ، نامیمون، بداغر
تصویری از شوم
تصویر شوم
فرهنگ فارسی عمید
شوم
ج اشیم و شیماء، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شوم
بدبخت، بفال بد، نا میمون، نا فرخنده، نحس
تصویری از شوم
تصویر شوم
فرهنگ لغت هوشیار
شوم
نامبارک
تصویری از شوم
تصویر شوم
فرهنگ فارسی معین
شوم
بداختر، بدشگون، بدیمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارک، نامسعود، نامیمون، ناهماگون، ناهمایون، نحس
متضاد: خجسته، مبارک، میمون، همایون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شوم
مشؤومةً
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به عربی
شوم
Ominous
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شوم
de mauvais augure
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شوم
غذای شب، شام، که به سانسکریت سیم گفته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
شوم
sinistro
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شوم
зловещий
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به روسی
شوم
unheilvoll
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به آلمانی
شوم
зловісний
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شوم
złowieszczy
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به لهستانی
شوم
不祥的
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به چینی
شوم
ominoso
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شوم
অশুভ
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به بنگالی
شوم
منحوس
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به اردو
شوم
ominoso
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شوم
เป็นลางร้าย
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به تایلندی
شوم
ya hatari
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شوم
uğursuz
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شوم
不吉な
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شوم
불길한
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به کره ای
شوم
tidak menguntungkan
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شوم
अशुभ
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به هندی
شوم
onheilspellend
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به هلندی
شوم
איום
تصویری از شوم
تصویر شوم
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ عَ قُ)
فراخ بینی گردیدن. ((از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از لسان العرب). رجوع به خشم شود
لغت نامه دهخدا
(تَشْ)
فربه شدن بعد لاغری: حشمت الدابه، فربه وکلان شکم گردید ستور به چرا در اول بهار. (از منتهی الارب) ، خوردن. چشیدن: ماحشم من طعامنا، یافتن: ماحشم الصید، نیافت شکاری را
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ماندگی، انقباض. بستگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جویندگان
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشوم
تصویر تشوم
مراغویی مرخشگی (مرخشه شوم نحس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوم
تصویر خشوم
فراخ بینی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشوم
تصویر حشوم
ماندگی، ترنجیدگی، بستگی، فربهی پس از بیماری
فرهنگ لغت هوشیار