جدول جو
جدول جو

معنی شوطان - جستجوی لغت در جدول جو

شوطان
(شَ)
نام بستانی است در بین مدینه و احد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوبان
تصویر شوبان
شبان، چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوطان
تصویر اوطان
وطن ها، میهن ها، زادبوم ها، جمع واژۀ وطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شولان
تصویر شولان
کمند، طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان، آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام مثلاً پسرک سرانجام در در کمند او افتاد، زلف، گیسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
روح پلید و خبیث
متمرد، نافرمان
دیو، اهریمن
در اسلام فرشته ای که چون از فرمان الهی در سجده کردن آدم خودداری کرد از بهشت رانده شد و به گمراه ساختن آدمیان پرداخت، ابلیس
بازیگوش
فرهنگ فارسی عمید
(تَ هََ دْ دُ)
شول. (منتهی الارب). رجوع به شول شود
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ / وِ)
جمع واژۀ شوه. اسباب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جایگاهی است در شعر امروءالقیس. (از معجم البلدان)
موضعی است به بحرین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از بلوکات ولایت بجنورد خراسان، عده قرا 26، مساحت 5 فرسخ و مرکز آن نیز شوقان است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
در حال شوریدن، صفت بیان حالت از شوریدن، شورنده، شوراننده، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شوریدن و شورانیدن شود
لغت نامه دهخدا
ربرت، آهنگساز مشهور آلمانی، وی در تزویکاو بسال 1810 میلادی متولد شد و بسال 1856 میلادی درگذشت، پدرش کتابفروش بود و او در طفولیت به کتاب و ادب علاقه یافت و در 15سالگی به امور ادبی پرداخت، در سال 1828 میلادی برای آموختن حقوق به دانشگاه لیپزیک رفت، هنگامی که با کلارا ویک دختر موسیقی دان و هنرمند آشنا شد به موسیقی علاقه یافت، وی موسیقی را در 20سالگی آغاز کرد و مدتی بعد با کلارا ویک که دختر استادش بود ازدواج نمود، شومان در جوانی به انتقاد آثار موسیقی پرداخت و از 1834تا ده سال ’مجلۀ جدید برای موسیقی’ را در لیپزیک انتشار داد، شومان از 1840 میلادی به ساختن آهنگ مشغول شدو در سال 1843 میلادی به استادی کنسرواتوار لیپزیک انتخاب گردید، از سال 1853 میلادی به بعد شومان صحت و حواس خود را از دست داد، در پایان حیات دیوانه شد و در تیمارستان درگذشت، آهنگهای سبکش برای پیانو، از شاعرانه ترین آثار موسیقی آلمان بشمار می آید، شومان گاهی آهنگهای خود را زیر نفوذ باخ و بتهوون میساخت، قطعات اوغالباً پخته و عمیق است، ضرب موسیقی شومان متنوع و آثارش نرم و ملایم و دلنشین و شاعرانه است، آثار مهم او عبارتند از: کارناوال، اپوس 9، مناظر جنگل، اپوس 105 شمارۀ یک، سمفنی بهار در سی بمل، سمفنی زمان در می بمل، عشق و زندگی یک زن، عشقهای شاعر، وی علاوه بر چهار سمفنی، چهار ’اوورتور’ به نامهای ’نامزد مسین’، ’ژول سزار’، ’هرمان و دوروته’ و ’جشن’ ساخته است،
کلارا ژوزفین ویک، زن شومان (1819- 1896 میلادی) پیانوزنی ماهر بود، وی پس از مرگ شوهرش آثار او را تألیف و اصلاح کرد، (از فرهنگ فارسی معین)
ربر، سیاستمدار فرانسوی، در لوکزامبورگ بسال 1886 میلادی متولد گردیده، دموکرات است و مکرر به وزارت خارجه و نخست وزیری رسیده است، وی مبتکر طرح همکاری اقتصادی اروپا (زغال سنگ و فولاد) است، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
محلی است ازآن بنی یربوع در اود یا وادیی است در دیار سلیم و گویند کوهی است طرف چپ عقیق و کوه مزبورمشرف بر سد بلندی است، چشمه های فراوان دارد که در آنها ماهی سیاهی به اندازۀ یک ذراع یافت می شود و آن ماهی پاکیزه ترین نوع ماهی است، (از معجم البلدان)
مرغزار شوران محلی ظاهراً از نواحی هرات وامیر قتلغشاه بعد از قتل امیر نوروز در هرات کوچ کرده و در اینجا فرودآمده است، (تاریخ غازان ص 116)
قریه ای است در بلوک ورامین تهران، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شو /شَ / شُو)
گل کازیره و گل کافشه. (ناظم الاطباء). گل کازیره. (منتهی الارب). گل کاجیره. خشکدانه و گل آن. (یادداشت مؤلف). معصفر. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به شوران شود، جوانه های محوری در درختان مثمر گاهی مولد ساقه و برگ و گاهی مولد غنچه و گل میباشند و گاهی هم جوانه های مخلوط در آنها دیده میشود. ساقه های یک سالۀ این نباتات معمولاً رشد و نمو قابل ملاحظه می کند و طویل میگردد و در بین باغبانان شوران نامیده میشود. (گیاهشناسی ثابتی ص 222)
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ)
گل کازیره و گل کافشه. (ناظم الاطباء). گل کاجیره
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کوهی است نزدیک مدینه که آب باران بسیار دارد. (منتهی الارب)
حره شوران، یکی از سنگستانهای حجاز است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صفت بیان حالت از شستن، شوینده، در حال شستن:
ویشان ز بد گزاف گویان
خود را به سرشک دیده شویان،
نظامی،
،
عمل شستن: خاج شویان، (یادداشت مؤلف)،
شویندگان، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران، ییلاق ایل مزبور در تهته و خوشول و قشلاق اش در بلوطسان است، (یادداشت مؤلف)، ایل کرد از طوایف پشتکوه، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 70)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ اشمط و شمطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اشمط و شمطاء شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو)
کمند و آن ریسمانی است بلند. (برهان) (جهانگیری). تبدیل سولان بمعنی کمند ونردبان است. (انجمن آرا) (آنندراج). جهانگیری ظاهراً بار نخست این صورت را اختراع کرده و بدان معنی کمند داده و از بیت ذیل به غلط افتاده است:
از این چاه برشو به شولان دانش
به یک سو شو از جوی و از جر عصیان.
ناصرخسرو.
این کلمه در شعر ’به سولان’ است با سین مهمله، تلفظی از سولان، کوه معروف آذربایجان. (یادداشت مؤلف) ، چوبی سرکج که بدان دلو به چاه فروبرند و برآرند آب کشی را. (یادداشت به خط مؤلف) ، شاخۀ راست. ترکۀ راست. ترکۀ راست و خوش اندام. عسلوج. عسلوجه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وطن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به وطن شود
لغت نامه دهخدا
قلعۀ شومان، در قسمت علیای رود قبادیان و باختر پل سنگی شهر واشجرد و در جنوب آن قلعۀ بزرگ شومان (الشومان) واقع بوده است. مقدسی درباره شومان گوید: مکانی پرجمعیت است و آباد و نیکو. یاقوت گوید: شهری است در چغانیان در آن طرف نهر جیحون و اهالی آنجا سرکش و بر سلطان خویش متمردند. در زمان وی این نقطه یکی از ثغور مهم اسلامی در مقابل ترکان بوده است. شرف الدین علی یزدی در وصف جنگهای امیر تیمور از این قلعه بنام حصار شومان مکرر یاد کرده و غالباً آن را بصورت مختصر حصار یا حصارک نوشته و امروز هم به ’حصار’ معروف است. (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 468) (از معجم البلدان). شهری است [به ماوراءالنهر استوار... و گرد او باره ای کشیده واو را قهندزی است بر سر کوه نهاده و اندر میان قهندز چشمه ای است بزرگ و از وی زعفران خیزد بسیار. (حدودالعالم). و رجوع به نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 156 و مجمل التواریخ ص 305 و شرح احوال رودکی ص 55 و 257 شود
لغت نامه دهخدا
صورتی از نام شهر شوش است که در کتیبۀ آسوربانی پال راجع به فتوحات او در عیلام آمده است، (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 139، 475، ج 2 ص 1162) (ترجمه دیاتسارون ص 212)، (به معنی زنبق) شوشن، شهری که یونانیانش سوسای عیلام میگفتند و خود عیلام هم جزء سوسیانا می باشد و شوشن نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)، رجوع به شوش شود
لغت نامه دهخدا
نام طبقه ای از رعیت بوده باشد: اول آنکه چون زراعت کنند بحکم مساحت خراج بدهند و میانه خوطان و ملامران که دو طبقه از رعیت باشند تفاوت نبود و از حقوق خوطی و مقدمی هیچ فرونگذارند. (تاریخ فیروزشاهی)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
تثنیۀ شرط. دو ستاره انددر برج حمل و آن هر دو بر شاخ وی است. و بجانب شمال ستاره ای است خرد و بعضی عرب این هر سه را منازل قمرگویند و اشراط نامند. (منتهی الارب). شرطان یا شرطین، دو ستارۀ کم نورتر از سه ستارۀ سر حمل. و آن منزل اول از منازل قمر باشد. اولین منزل منازل قمر و آن دو ستاره است بر دو شاخ حمل، از منزل اول از منازل قمر قبل از بطین. (یادداشت مؤلف). در یکی از فیشهای مؤلف به ضم ’ش’ ضبط شده است. رجوع به شرطین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوران
تصویر شوران
گل کاجیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوکان
تصویر شوکان
فرانسوی بر خورنده زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولان
تصویر شولان
کمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شویان
تصویر شویان
شوینده، در حال شستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
نافرمان، دیو، اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرطان
تصویر شرطان
شاخ بره نام دوستاره که درآغازبهاردر آسمان دیده می شوند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وطن، میهن ها، جایباش ها، آغل ها جمع وطن میهنها باشها جای باشها وطنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولان
تصویر شولان
((شَ))
کمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
((شَ یا ش))
دیو، اهریمن، نافرمان، شرور، را درس دادن بسیار حیله گر بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوطان
تصویر اوطان
((اَ یا اُ))
جمع وطن، میهن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
اهریمن
فرهنگ واژه فارسی سره