جدول جو
جدول جو

معنی شوصه - جستجوی لغت در جدول جو

شوصه
(شَ صَ)
باد که در پهلو نشیند مردم را. (منتهی الارب). باد که در پهلو افتد. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). قسمی ذات الجنب. (یادداشت مؤلف). ورمی است در حجاب اضلاع زیر حجاب حاجز. (از اقرب الموارد). ورم درونی پهلو. (منتهی الارب). ذات الجنب که ورم از داخل باشد. ورم در حجاب اضلاع از درون. (یادداشت مؤلف). شوصه و ذات الجنب در بیماری شبیه یکدیگر و از نظر علاج نیز یکی هستندو هر کدام دارای علامتهای خاصی است. (از تذکرۀ داودضریر انطاکی ص 179). شوصه، آماسی دردناک و گرم اندرعضله های اندرونین سینه. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به ذات الجنب شود، جهیدن رگ، درد شکم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شوصه
آماس پهلو (ذات الجنب)، شکمدرد، جهیدن رگ
تصویری از شوصه
تصویر شوصه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوکه
تصویر شوکه
ناوچۀ آهنی که سیم و زر گداخته را در آن می ریزند تا شمش شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوره
تصویر شوره
ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، زمینی که در آن نمک و این ماده باشد، کنایه از ویژگی زمینی که نتوان در آن کشت و کار کرد، بی حاصل
شورۀ سر: در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوشه
تصویر شوشه
طلا یا نقره که آن را گداخته و در ناوچه ریخته باشند، شفشه، شمش، هر چیز شبیه شمش، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ می بندد و آویزان می شود، لوح یا علامتی که بر گور کسی نصب می کنند، برای مثال نهی دست بر شوشۀ خاک من / به یاد آری از گوهر پاک من (نظامی۵ - ۷۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوله
تصویر شوله
جای ریختن خاکروبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوکه
تصویر شوکه
ویژگی کسی که دچار شوک شده
شوکه شدن: دچار شوک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوکه
تصویر شوکه
خار، هر یک از زائده های نوک تیزی که در شاخه های بعضی درختان و گیاهان می روید، تیغ، هر چیز شبیه تیغ گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
ویژگی جادۀ هموار و شن ریزی شده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ رَ)
صمغالاسرار. نام درختی است که در سواحل دریای حجاز روید و شبیه به درخت غار است و میوۀ آن سبزرنگ و به بلاذر ماند. (از ترجمه ابن البیطار لکلرک ج 2 ص 352 مفردات عربی ابن البیطار ص 74)
لغت نامه دهخدا
(شو / شَ رَ)
منظر و تماشاگاه و هر جائی که در آنجا چیزی دیده شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شهری است از ناحیت طوران به سند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(شُ سِ)
شسه. راه ساخته و پرداخته، در تداول فارسی، جادۀ اتومبیل رو و غیرآسفالته. راه ساخته شده و شن و سنگ ریزه ریخته شده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یکبار غوطه خوردن. در فرهنگ اوبهی آمده: غوته، غوطه بود، و غوصه نیز گویندش یعنی سر فروبردن به آب بتمامی تن - انتهی. قیاساً اسم مرت از غوص است
لغت نامه دهخدا
(صَ)
واحد خوص. یک برگ خرما که بافته باشد یا غیربافته. یک برگ کاکااو و امثال آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
بمعنی مرد مظفر، مسیحی رومانی و یکی از خویشان پولس است که با وی در زندان بود و پولس در نامه رومانیان او را سلام می فرستد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
اصلاً عبری و بمعنی خل و دیوانه است و شاید اصلاً با شیدای فارسی از یک ریشه باشد. در زبان فارسی این لغت به همین معنی در بین بازاریان و همسایگان محلۀ کلیمیان و کسانی که با این اقلیت دینی حشر و نشر دارند مستعمل است. در کرمانشاه ’شیت’ بر وزن چیت به همین معنی است و محتمل است که از همان ریشه گرفته شده باشد. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
جسمی است سفید و متبلور شبیه نمک که در شوره زارها بدست میاید، بطریق مصنوعی هم ساخته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
طلا یا نقره که آنرا گدازند و در ناوچه ریزند شمش شفشه، هرچیز شبیه بشمش، لوح چیز طولانی و کوتاه (مانند لوح مزار محراب مسجد تخته حمام)، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز، پشته بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوحه
تصویر شوحه
غلیواج موشگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوبه
تصویر شوبه
ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواه
تصویر شواه
جمع شاه، گوسپندان پوست سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شویه
تصویر شویه
بر باد رفته داراک نیست شده اندک اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوهه
تصویر شوهه
زشتی، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تکان خوردن، بر خوردن، به هم خوردن تک از شوک سر نیزه زینه سر تیز، توان، نیش نیش کژدم، دفتین شانه جولاهگان، چنگال خوراک خوری، سیخک پای خروس، (با این آرش در فارسی به کار می رود) : برفره فرهت داب شکوه واحد شوک یکی خار. یا شوکه بیضا. باد آورد، کنگر خر
فرهنگ لغت هوشیار
پینه و آبله ای که بر دستو پا به سبب کار کردن و راه رفتن به هم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
راه ساخته و پرداخته، جاده هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوصه
تصویر لوصه
دردپشت
فرهنگ لغت هوشیار
((رِ))
جسمی است سفید رنگ و شکننده و قابل حل در آب که ترکیبی است از پتاسیم و نیتروژن و اکسیژن. در صنایع شیشه سازی و باروت سازی از آن استفاده می کنند، پوسته های سفید رنگ و ریزی در موی سر
فرهنگ فارسی معین
((شُ سِّ))
جاده ای که عملیات زیرسازی آن انجام شده باشد و به جای آسفالت روی آن شن ریخته باشند، جاده ساخته و پرداخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوشه
تصویر شوشه
((ش))
طلا یا نقره که آن را گدازند و در ناوچه ریزند، هرچیز شبیه شمش، هر چیز طولانی وکوتاه، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوکه
تصویر شوکه
((شُ کِّ))
دچار شوک شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوله
تصویر شوله
یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوله
تصویر شوله
((شَ یا شُ لَ))
جای آشغال و خاکروبه در کوچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوره
تصویر شوره
((رِ))
خجالت، خجلت
فرهنگ فارسی معین