- شوص (اِ تِءْ)
به دست ایستاده کردن چیزی را، جنباندن چیزی از جای وی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مالیدن به دست و شستن و نیک پاکیزه کردن. (منتهی الارب). بشستن و پاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). شستن و پاک کردن. (از اقرب الموارد) ، خائیدن مسواک را و دندان مالیدن به مسواک یا مسواک کردن از زیر بسوی بالا، درد کردن دندان، درد کردن شکم، لگد زدن بچه در شکم مادر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
شوس. (از اقرب الموارد). نگریستن به گوشۀ چشم از تکبر یا از غضب. (منتهی الارب). رجوع به شوس شود
شوس. (از اقرب الموارد). نگریستن به گوشۀ چشم از تکبر یا از غضب. (منتهی الارب). رجوع به شوس شود
