جدول جو
جدول جو

معنی شوشک - جستجوی لغت در جدول جو

شوشک
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شارشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
تصویری از شوشک
تصویر شوشک
فرهنگ فارسی عمید
شوشک
(شو شَ)
شاشک. (از رشیدی). ساز چهارتار را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). رباب چهاررود. (فرهنگ اسدی). ربابی بود که چهارگه نوازند. (اوبهی). طنبور و رباب چهارتار. (برهان). تنبورۀ چارتاره است. (جهانگیری) :
گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.
زینبی.
، جانوری است شبیه به کبک اما از کبک کوچکتر باشد و آن را تیهو نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از رشیدی). رجوع به تیهوشود
لغت نامه دهخدا
شوشک
دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند است و 114 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
شوشک
ربابی که دارای چهار رود باشد چهار تار
تصویری از شوشک
تصویر شوشک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوشا
تصویر شوشا
(دخترانه)
نام قدیم شوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوشک
تصویر کوشک
(دخترانه)
قصر، کاخ، نام دختر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
گوسفند نر شش ماهه یا یک ساله، برای مثال گرگ اغلب آن گهی گیرا بود / کز رمه شیشک به خود تنها رود (مولوی - ۸۶۷)
نوعی آلت موسیقی، رباب چهارتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شولک
تصویر شولک
اسب تندرو، سیس، بوز، بالاد، جواد، بادرفتار، چهارگامه، سابح، گام زن، براق، ره انجام، چارگامه
بادریسۀ دوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکشک
تصویر شکشک
صدای پا هنگام راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوشک
تصویر چوشک
کوزۀ کوچک لوله دار، بلبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشک
تصویر جوشک
کوزۀ کوچک لوله دار، بلبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موشک
تصویر موشک
مصغر موش، موش کوچک، از آلات آتش بازی، در امور نظامی از آلات جنگ که دارای مواد منفجره است و در جنگ ها به کار می رود، دستگاهی که به فضا پرتاب می شود
موشک کور: در علم زیست شناسی موش کور، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شپشک
تصویر شپشک
شپشه، حشرۀ ریز به شکل ذره های قهوه ای رنگ که در شاخه ها و ساقه های درختان وگیاه ها به وجود می آید و از آفت های گیاهی است، حشره ای که در برنج و گندم و آرد تولید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوشو
تصویر شوشو
گاورس، دانه ای تلخ مزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم می روید، جاورس، گال، بسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوشکه
تصویر شوشکه
نوعی شمشیر راست و بدون انحنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشک
تصویر شاشک
رباب، چهارتار، در علم زیست شناسی تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
از روسی شاشکار، قسمی شمشیر. نوعی قمه. (یادداشت مؤلف در ذیل شوشگه). شوشگه. قمه. قداره. نوعی آلت قتاله شبیه به سرنیزه و شمشیر کوتاه که آن را در نیام جای دهند و بر کمر بندند. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
طلا یا نقره که آنرا گدازند و در ناوچه ریزند شمش شفشه، هرچیز شبیه بشمش، لوح چیز طولانی و کوتاه (مانند لوح مزار محراب مسجد تخته حمام)، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز، پشته بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشب
تصویر شوشب
کژدم، سپش شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشت
تصویر شوشت
پارسی تازی گشته از شوشه با آرش: کاکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشو
تصویر شوشو
گاورس ازرن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشک
تصویر شیشک
شیشاک و گوسپند یکساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکشک
تصویر شکشک
آواز پای که به هنگام راه رفتن بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوبک
تصویر شوبک
چوبی که خمیر را بدان پهن کنند وردنه چوبک، چوب پاسبانان
فرهنگ لغت هوشیار
حشره کوچک و سیاه رنگی است بی بال که دارای قطعات دهانی خرد کننده می باشد و جزو راسته نیم بالان است و بر اثر زندگی انگلی بالها را از دست داده است. این حشره به قسمتهای مختلف نباتات خصوصا دانه غلات حمله میکند و مواد غذایی آنها را از بین می برد شپشه سبوسه، حشره کوچکی شبیه به شپش معمولی و ولی قدری از آن کوچکتر و بیشتر به موهای ناحیه زهار و شرمگاه و زیر بغل حمله میکند و پاهایش دارای غلابهای قوی است که به بدن می چسبد و جدا کردنش مشکل است و در موقعی که عده آن در بدن زیاد شود بموهای ابرو و ریش و سینه و سر نیز سرایت می کند شپشه. یا شپشک مرغ. گونه ای شپشک که در زیر پر مرغهای خانگی کبوتر و دیگر پرندگان میزید و به بدن آنها چسبیده از خون آن ها تغذیه می کند. تخمهای این شپشک در انتهای پرهای پرندگان به صورت نواری چسبیده است. شپشک مرغ هیچ وقت بصورت آزاد در مرغداری و لانه پرندگان دیده نمی شود بلکه انتقال آنها از مرغی به مرغ دیگر مستقیم است کنه مرغی
فرهنگ لغت هوشیار
بستر، زیر انداز زیر اندازی که از پشم یا پنبه آکنده است و آنرا روی زمین یا روی تختخواب اندازند و بر آن دراز کشند و بخوابند نهالی بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشک
تصویر اوشک
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوشک
تصویر چوشک
کوزه لوله دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشک
تصویر جوشک
کوزه کوچک لوله دار بلبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشک
تصویر دوشک
پارسی تازی گشته دوشک تشک توشک تشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشکه
تصویر شوشکه
از روسی شاشکا شمشیر کج شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشک
تصویر پوشک
گربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوشکه
تصویر شوشکه
((کِ))
شمشیر راست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوشک
تصویر کوشک
قصر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توشک
تصویر توشک
آذوقه
فرهنگ واژه فارسی سره