جدول جو
جدول جو

معنی شوس - جستجوی لغت در جدول جو

شوس
جمع واژۀ اشوس، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به اشوس شود
لغت نامه دهخدا
شوس
(تَ هََ جْ جُءْ)
خائیدن مسواک و دندان مالیدن بدان. (منتهی الارب). شوص. خائیدن مسواک. (از اقرب الموارد). و رجوع به شوص شود
لغت نامه دهخدا
شوس
(تَهََ جْ جُ)
شدید بودن و گستاخ بودن در جنگ. (از اقرب الموارد) ، نگریستن به گوشۀ چشم از تکبر یا خشم یا چشم را تنگ کرده و پلکها را فروخوابانیده نگریستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شوس
روفان زدن (مسواک زدن)
تصویری از شوس
تصویر شوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمس
تصویر شمس
(پسرانه)
خورشید، نام بتی در قدیم، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توس
تصویر توس
(پسرانه)
طوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
ویژگی جادۀ هموار و شن ریزی شده
فرهنگ فارسی عمید
(شُسْ کُ)
دیمیتری. از بزرگترین آهنگسازان معاصر است. در پترزبورگ (لنین گراد) بسال 1906 میلادی متولد گردید. از نه سالگی شروع به تحصیل پیانو کرد و در ضمن به ساختن آهنگ پرداخت، سپس به هنرستان موسیقی رفت و در آنجا شاگردی برجسته بود چنانکه کمک هزینۀ تحصیلی مخصوصی برای وی در نظر گرفتند. دیمیتری بهنگام تحصیل بسبب ساختن آهنگی بنام ’سنفنی نخستین’ شهرت یافت (و امروزه این آهنگ شهرت عالمگیر دارد). سه چهار سال پس از ساختن ’سنفنی نخستین’، یک اپرا، دو بالت، دو سنفنی و چند نغمۀ موسیقی مجلسی ساخت که با نخستین سنفنی او تفاوت بسیار دارد. در سال 1928 میلادی که موسیقی گنگ بابل جدیدرا به وجود آورد تصمیم گرفت در زمینۀ موسیقی سینمایی بکوشد و از نخستین روزهایی که سینمای ناطق اختراع شد وی از فعالترین کارکنان این شعبه از هنر گردید، و بعدها در زمینۀ تآتر نیز آثاری پدید آورد. آهنگهایی که برای سینما و تآتر ساخته فصل مهمی از آثار موسیقی سینما را تشکیل میدهد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ / تِ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز. دارای 140 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان خیاو. دارای 199 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شِ وِ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد. دارای 125 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شُسْ تِ)
مرگان. مستشار آمریکائی امور مالی. در 1328 ه. ق. به ایران آمد تا به مالیۀ ایران سر و صورتی بدهد اما بر اثر فشار روسها مجبور به ترک ایران شد و عارف شاعر نامی درباره رفتن وی تصنیفی دارد. کتاب اختناق ایران از اوست که به فارسی نیز ترجمه شده است
لغت نامه دهخدا
(شَ سَ)
مأخوذ از حبشی بمعنی صید و شکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سریانی است و گفته اند یونانی است. نوعی از صنوبر است که قندرس نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قندرس شود
لغت نامه دهخدا
(اَشْ وَ)
به گوشۀ چشم یا پلکها را فروخوابانیده و چشم را تنگ گرداننده نگرنده. ج، شوس. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه به گوشۀ چشم نگرد. (زوزنی). نگرندۀ به گوشۀ چشم از تکبر یا خشم. (از المنجد). آنکه بدنبال چشم نگرد از خشم یا از تکبر. (مهذب الاسماء) ، سپیدی دست و پای اسب، یقال: فرس حسن الاشی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان بیرجند است و مجموع نفوس آنها 30486 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام قصبۀ مرکزی بخش شوسف شهرستان بیرجند است که 439 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شُ سِ)
شسه. راه ساخته و پرداخته، در تداول فارسی، جادۀ اتومبیل رو و غیرآسفالته. راه ساخته شده و شن و سنگ ریزه ریخته شده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوس
تصویر خوس
دشمن کامی، بویناکی لاشه ، بی رواگی، پیمان شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوس
تصویر دوس
نام قبیله و پدر قبیله ای از عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توس
تصویر توس
سلامتی، زمین صلب و سخت، طبیعت واصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوس
تصویر سوس
طبیعت، اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاس
تصویر شاس
بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوس
تصویر حوس
بی باک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوس
تصویر اوس
امیدواری، رجا، عطیه امیر و بزرگ هم گویند امیر و بزرگ هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
بد آدم بد جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید. هر فرد از قوم روس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوس
تصویر بوس
بوسیدن، آمیختن تنگدستی و وخامت حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوسکه
تصویر شوسکه
یک نوع شمشیر که در قدیم قزاقها بکمر خود می بستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوسه
تصویر شوسه
راه ساخته و پرداخته، جاده هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرس
تصویر شرس
خارک خارکوچک شوره گز بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
((شُ سِّ))
جاده ای که عملیات زیرسازی آن انجام شده باشد و به جای آسفالت روی آن شن ریخته باشند، جاده ساخته و پرداخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوخ
تصویر شوخ
بذله گو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شور
تصویر شور
احساس، شوق، نشاط، اشتیاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توس
تصویر توس
طوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شوق
تصویر شوق
خواستاری، شور، شادی
فرهنگ واژه فارسی سره
شکار کردن در شب
فرهنگ گویش مازندرانی