آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، پزنده، مطبخی، باورچی، خوٰالیگر، طبّاخ، طابخ برای مثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
آشپَز، آنکه کارش پختن خوراک است، پَزَندِه، مَطبَخی، باوَرچی، خوٰالیگَر، طَبّاخ، طابِخ برای مِثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
آشپز. طباخ. (ناظم الاطباء). خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. باورچی. خورده پز. مطبخی. خوالگیر. پزنده. خوراک پز. (یادداشت مؤلف) : خورشگر بدیشان بزی چند و میش بدادی و صحرا نهادیش پیش. فردوسی. خورشگر برآمیخت با شیر زهر بداندیش را باد از این زهر بهر. فردوسی. چنان بد که هر شب دو مرد جوان چه کهتر چه از تخمۀ پهلوان خورشگر ببردی به ایوان شاه وز او ساختی راه درمان شاه. فردوسی
آشپز. طباخ. (ناظم الاطباء). خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. باورچی. خورده پز. مطبخی. خوالگیر. پزنده. خوراک پز. (یادداشت مؤلف) : خورشگر بدیشان بزی چند و میش بدادی و صحرا نهادیش پیش. فردوسی. خورشگر برآمیخت با شیر زهر بداندیش را باد از این زهر بهر. فردوسی. چنان بد که هر شب دو مرد جوان چه کهتر چه از تخمۀ پهلوان خورشگر ببردی به ایوان شاه وز او ساختی راه درمان شاه. فردوسی