- شوذر
- پارسی تازی گشته چادر دواج (لحاف)
معنی شوذر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته گودره گوساله گاو بقر
پارسی تازی گشته شبدر از گیاهان
چادر، لحاف
خوبی، حسن و جمال، فربهی ریاضت کشیدن
زوج، مرد آنگاه که زن گرفته باشد
رازیانه بادیان از گیاهان
راننده اتومبیل
خدای تعالی: تویی آن داور محکم که از داداش بنی آدم بیار امید در عالم چو مومن در حق شیذر. (عنصری)
بچۀ گاو وحشی، بچۀ گوزن
هوشیدر، از نام های خداوند، ایزد یکتا، برای مثال تویی آن داور محکم که از دادش بنی آدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری - ۳۳۱)
بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد
رانندۀ اتومبیل
همسر زن، شو، شوی
چادر، لحاف، لباس شب
احساس، شوق، نشاط، اشتیاق
چیز پر نمک، نمکین و هر چیز که طعم نمک در آن باشد و بمعنی آشوب
نمکین، پرنمک، ویژگی هر چیزی که طعم نمک داشته باشد
آشوب، غوغا، فریاد، فتنه، هیجان، آشفتگی
از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی
شور و غوغا: آشوب و غوغا، فریاد و فغان، هیجان و آشفتگی، هیاهو
آشوب، غوغا، فریاد، فتنه، هیجان، آشفتگی
از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی
شور و غوغا: آشوب و غوغا، فریاد و فغان، هیجان و آشفتگی، هیاهو
((شَ))
فرهنگ فارسی معین
هیجان، غوغا، فتنه، آشوب، مخلوط خیار وگل کلم و کرفس و هویج و سبزی را در آب نمک خیساندن، پرنمک، بدشگون
مشورت، کنکاش
شور کردن: مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
شور کردن: مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
Salty, Briny
соленый , солёный
salzig
солоний , солоний
słony
salgado