- شواه
- جمع شاه، گوسپندان پوست سر
معنی شواه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع شاهقه، بلند ها بلندی ها جمع شاهقه بلندیها
گواهان، جمع شاهد
شاهقه، شاهق
شاهده، شاهد
کباب پز کباب پز ابراز بریانی
شاهد، استناد
آوه، آوخ خ
آمه خوالستان هم آوای تابستان
پوست پوسته در گیاهان
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
خواهنده، آرزومند، طالب
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
بهترین داراک، بدترین داراک از واژگان دوپهلو نام گروهی ازرویگردانان (خوارج)
بیخودی بیهوشی
شنا سباحت آبورزی
جمع شفه، لبان جمع شفه لبها لبان
ترکش تیر دان
غلیواج موشگیر
ترفند
تکه گوشت برای کباب، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، کبابی کباب پز
کنور (انبار غله) شبان چوپان
پارسی تازی شده شوال (بوقلمون) شوالک زن سخن چین
ماه عید فطر، ماه دهم از سال قمری شلوار و تنبان، زیر جامه
زبانه آشتش، دمای آتش، گرمای آفتاب، تیزی ورن (شهوت)، دشنام، بانگ فریاد
پراکندگی تباهی
خوبی، حسن و جمال، فربهی ریاضت کشیدن
جمع شابه، زنان جوان
بریانی بریانی
بر باد رفته داراک نیست شده اندک اندکی
زشتی، دوری