جدول جو
جدول جو

معنی شواه - جستجوی لغت در جدول جو

شواه
(شَ)
پوست سر. (از اقرب الموارد) (دهار). ج، شوی ̍. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
شواه
(شِ)
پاره ای از بریان. (منتهی الارب). قطعه ای از گوشت کباب و پاره ای از بریان. (ناظم الاطباء). و رجوع به شواء و شواءه شود
جمع واژۀ شاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شاه شود
لغت نامه دهخدا
شواه
جمع شاه، گوسپندان پوست سر
تصویری از شواه
تصویر شواه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوانه
تصویر شوانه
(دخترانه)
گله بان، چوپان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوان
تصویر شوان
(پسرانه)
گله بان، چوپان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شواهق
تصویر شواهق
شاهقه، شاهق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شواهد
تصویر شواهد
شاهده، شاهد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ هَِ)
جمع واژۀ شاهق. (دهار) (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ شاهقه. بلندها و بلندی ها و این جمع شاهقه است که مأخوذ از شهوق باشد و شهوق به ضمتین بمعنی بلند شدن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به شاهق و شاهقه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شاه. (ناظم الاطباء). رجوع به شاه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هَِ)
جمع واژۀ شاهین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شاهین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هَِ)
جمع واژۀ شاهد. (اقرب الموارد). گواهان. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، جمع واژۀ شاهده. (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به شاهد و شاهده شود، (اصطلاح صوفیه) در اصطلاح صوفیه، هرچه دل حاضر آن است شاهد آن است و آن حاضر مشهود اوست و شواهد به صیغۀجمع بر مخلوق اطلاق شود و شاهد به صیغۀ مفرد بر حق تعالی. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به شاهد شود.
- شواهد اشیاء، عبارت است از اختلاف اکوان بوسیلۀ احوال و اوصاف و افعال، مانند: مرزوق که گواهی دهد بر روزی رساننده و حی ّ که گواهی دهد بر میراننده و امثال آن. کذا فی الاصطلاحات الصوفیه. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- شواهد توحید، هرچه بر تعین خاص احدیت داشته باشد بدان از ماسوای خود متمایز شود چنانکه گفته اند: ففی کل شی ٔ له آیه - تدل علی انه واحد. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- شواهد حق، عبارت است از حقایق موجودات، چه آن حقایق گواه صدق بر هستی ایجادکننده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). حقایق اکوان است که بر مکنون گواهی دهد. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شفاه
تصویر شفاه
جمع شفه، لبان جمع شفه لبها لبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوحه
تصویر شوحه
غلیواج موشگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوبه
تصویر شوبه
ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تکه گوشت برای کباب، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، کبابی کباب پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوان
تصویر شوان
کنور (انبار غله) شبان چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شداه
تصویر شداه
بیخودی بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواله
تصویر شواله
پارسی تازی شده شوال (بوقلمون) شوالک زن سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوال
تصویر شوال
ماه عید فطر، ماه دهم از سال قمری شلوار و تنبان، زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
زبانه آشتش، دمای آتش، گرمای آفتاب، تیزی ورن (شهوت)، دشنام، بانگ فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواش
تصویر شواش
پراکندگی تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناه
تصویر شناه
شنا سباحت آبورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواه
تصویر دواه
آمه خوالستان هم آوای تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
بهترین داراک، بدترین داراک از واژگان دوپهلو نام گروهی ازرویگردانان (خوارج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواه
تصویر سواه
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواه
تصویر خواه
خواهنده، آرزومند، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواه
تصویر رواه
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواه
تصویر ذواه
پوست پوسته در گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواه
تصویر آواه
آوه، آوخ خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواهد
تصویر شواهد
گواهان، جمع شاهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواهق
تصویر شواهق
جمع شاهقه، بلند ها بلندی ها جمع شاهقه بلندیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوار
تصویر شوار
خوبی، حسن و جمال، فربهی ریاضت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواهد
تصویر شواهد
((شَ هِ))
جمع شاهد، گواه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شواهق
تصویر شواهق
((شَ هِ))
جمع شاهقه، بلندی ها
فرهنگ فارسی معین
بینات، ظواهر، گواه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد