نام یکی از جزایر یونان است. (برهان قاطع) (از جهانگیری) (آنندراج). و گویند بیش از سیصد جزیره باشد. (منتهی الارب). جزیره یونانی در مجمع الجزایر، دارای 71/000 تن سکنه و آن موطن فیثاغورس بود. (حاشیۀ برهان چ معین). نام جزیره ای از مجمع الجزایر بحرالروم که سابقاًمتعلق بدولت عثمانی بود و اینک جزو یونان است و موطن فیثاغورس حکیم بود. (از ناظم الاطباء) : به آیین یکی شهر شامس بنام یکی شهریار اندرو شادکام. عنصری (حاشیۀ برهان چ معین از لغت فرس اسدی)
نام یکی از جزایر یونان است. (برهان قاطع) (از جهانگیری) (آنندراج). و گویند بیش از سیصد جزیره باشد. (منتهی الارب). جزیره یونانی در مجمع الجزایر، دارای 71/000 تن سکنه و آن موطن فیثاغورس بود. (حاشیۀ برهان چ معین). نام جزیره ای از مجمع الجزایر بحرالروم که سابقاًمتعلق بدولت عثمانی بود و اینک جزو یونان است و موطن فیثاغورس حکیم بود. (از ناظم الاطباء) : به آیین یکی شهر شامس بنام یکی شهریار اندرو شادکام. عنصری (حاشیۀ برهان چ معین از لغت فرس اسدی)
بادها که راه و پی را ناپدید کند. (منتهی الارب) (آنندراج). بادهایی که آثار را بپوشاند. (از اقرب الموارد). رامسات. (منتهی الارب). جمع واژۀ رامسه، و آن بادهایی را گویند که آثار را بپوشاند و یا خاک شهری را به شهری دیگر که بین آنها چند روز راه فاصله باشد ببرد. (از معجم متن اللغه) ، مرغ که به شب پرد یا هر جانور که بوقت شب بیرون آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رامس، مرغ و هرجانوری که به شب بیرون آید. (از معجم متن اللغه)
بادها که راه و پی را ناپدید کند. (منتهی الارب) (آنندراج). بادهایی که آثار را بپوشاند. (از اقرب الموارد). رامِسات. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ رامِسه، و آن بادهایی را گویند که آثار را بپوشاند و یا خاک شهری را به شهری دیگر که بین آنها چند روز راه فاصله باشد ببرد. (از معجم متن اللغه) ، مرغ که به شب پرد یا هر جانور که بوقت شب بیرون آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ رامِس، مرغ و هرجانوری که به شب بیرون آید. (از معجم متن اللغه)
جمع واژۀ شامخه. شامخات. جبال ٌ شوامخ، کوههای بلند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چیزهای بلند و بلندیها و این جمع شامخه است مشتق از شموخ بمعنی بلند شدن. (غیاث اللغات). شواهق. (یادداشت مؤلف) ، ج شامخ. (دستوراللغه). و رجوع به شامخ و شامخه شود
جَمعِ واژۀ شامخه. شامخات. جبال ٌ شوامخ، کوههای بلند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چیزهای بلند و بلندیها و این جمع شامخه است مشتق از شُموخ بمعنی بلند شدن. (غیاث اللغات). شواهق. (یادداشت مؤلف) ، ج ِشامخ. (دستوراللغه). و رجوع به شامخ و شامخه شود
جمع واژۀ خامسه. (یادداشت بخط مؤلف) : و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و هبوط بنوشت. (سندبادنامه ص 64). - ابل خوامس، شتران که نوبت آب آنها روز چهارم بعد سه روز باشد. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ خامسه. (یادداشت بخط مؤلف) : و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و هبوط بنوشت. (سندبادنامه ص 64). - ابل خوامس، شتران که نوبت آب آنها روز چهارم بعد سه روز باشد. (منتهی الارب)