جدول جو
جدول جو

معنی شواطب - جستجوی لغت در جدول جو

شواطب
(شَ طِ)
جمع واژۀ شاطبه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شاطبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوایب
تصویر شوایب
شائبه ها، عیب ها، آلودگی ها، آمیختگی ها، شک و گمان ها، جمع واژۀ شائبه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ قِ)
جمع واژۀ شوقب. (ناظم الاطباء). رجوع به شوقب شود
لغت نامه دهخدا
جایی در شمال غربی انارک از نواحی کاشان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ واطط)
جمع واژۀ شاطّه. (ناظم الاطباء). رجوع به شاطّه شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
مایل و کژ. طریق شاطب، راه مایل و کژ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ)
جامه پاره ها که در پالونه داخل کنند وبدان چیزها را صاف کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ طِ)
جمع واژۀ شقحطب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شقحطب، به معنی قچقار دو شاخ و چهارشاخ دار. (آنندراج). و رجوع به شقحطب و شقاحط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ)
جمع واژۀ شارب، بمعنی سبلت. موی دراز در هر دو کرانۀ بروت، یا تمامۀ بروت شارب است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شاربه، مؤنث شارب. (از اقرب الموارد). رجوع به شاربه و شارب شود، رگهای حلق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، صخب الشوارب، هر بدصدا را گویند: حمار صخب الشوارب، خر سخت فریاد. (از اقرب الموارد) ، راههای آب در حلق. (منتهی الارب). مجاری آب در حلق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ زِ)
جمع واژۀ شازب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به شازب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ یِ)
شوائب. جمع واژۀ شائبه. آلودگیها: و کار آن ملک را از شوایب کدورات صافی گردانید. (جهانگشای جوینی). و جانبین از شوایب خلاف صافی، خراسان از طغات و عدات پاک گشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به شوائب و شائبه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
جمع واژۀ شائبه. (منتهی الارب). آمیزشها و آمیختگیها و آلودگیها. (غیاث اللغات). اقذار. ادناس: شوائب کدورت از مشارع و مشارب آن مملکت برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 213). ما نیز در اقسام اسقام و نوائب اوصاب و شوائب... مغرور و مسرور می باشیم. (ترجمه تاریخ یمینی). شرعۀ ممالک او از شوائب کدورت صافی شد. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به شائبه و شوایب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طِ)
جج وطب. وطب. اوطاب. اواطب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وطب شود
لغت نامه دهخدا
(خَ طِ)
جمع واژۀ خاطب. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(شَ واب ب)
جمع واژۀ شابه، به معنی زن جوان. (از منتهی الارب). و رجوع به شابه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوائب
تصویر شوائب
آمیختگی ها، آمیزشها، آلودگیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاطب
تصویر شاطب
راه کج، دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواب
تصویر شواب
جمع شابه، زنان جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوارب
تصویر شوارب
جمع شارب، بروتها، مو های دراز، رگ های نای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوایب
تصویر شوایب
مونث شایب، عیب وصمت، شک گمان، جمع شوایب (شوائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوایب
تصویر شوایب
((شَ یِ))
جمع شایبه
فرهنگ فارسی معین
آمیختگی ها، شایبه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد