جدول جو
جدول جو

معنی شواحط - جستجوی لغت در جدول جو

شواحط
(شُ حِ)
علم مرتجلی است برای موضعی. کوه معروفی است در نزدیکی مدینه نزدیک سوارقیه. (از معجم البلدان). کوهی است نزدیک سوارقیه میان مکه و مدینه. (منتهی الارب) ، حصاری است در یمن، یوم شواحط، روزی است از روزهای عرب. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شواحط
(شَ حِ)
شواحطالاودیه، وادیهای دور از هم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ حِ طَ)
قریه ای است در یمن از اعمال صنعاء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ حِ)
جمع واژۀ قاحط. (ناظم الاطباء). رجوع به قاحط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شاحی: جاء الخیل شواحی، یعنی دهان گشاده آمدند اسبان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ حِ)
جمع واژۀ شقحطب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقحطب شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دور: منزل شاحط، ای بعید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
شهری است در یمن و آن را توابع بسیاری است. (معجم البلدان) :
قالوا لنا السلطان فی شاحط
یأتی الزنا فی موضع الغائط
قلت هل السلطان اعلامها
قالوا بل السلطان من هابط.
زید بن الحسن الاخاطی (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
نوعی از درخت های کوهی که از چوب آن کمان سازند. آنچه از درخت نبع که در زمین پست روید. (از منتهی الارب). درختی است که از آن چوبهای محکم سازند و یا آنکه نوعی از نبع است و یا آنکه بمعنی شریان است که اسم آن بنا به محلی که میروید مختلف است، آنکه در قلۀ کوه روید نبع است و آنکه در جای نشیب روید شریان است و آنکه در پستی کوه روید شوحط خوانند. (از اقرب الموارد). درخت که از آن کمان کنند. (مهذب الاسماء). اسم عربی درختی است بزرگ و شاخهای او صلب و بی گره و برگش شبیه به برگ بید و از چوب او کمان میسازند. در کلمه ’طخش’ ابن البیطار گوید: برخی گویند طخش شوحط است، لیکن کلمه شوحط را در ردیف الفبائی کتاب مفردات نیاورده است. (یادداشت مؤلف). نبع. شریان (درخت معروف). درخت راش. قسمی از درختان کوهی که از آن کمان کردندی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شریان و نبع و راش شود
لغت نامه دهخدا
(شَ واطط)
جمع واژۀ شاطّه. (ناظم الاطباء). رجوع به شاطّه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاحط
تصویر شاحط
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوحط
تصویر شوحط
درخت کمان
فرهنگ لغت هوشیار