جدول جو
جدول جو

معنی شهمیل - جستجوی لغت در جدول جو

شهمیل
(شِ)
نامی غیرعربی است چون شرحبیل و شراحیل. (المعرب جوالیقی ص 205). محشی المعرب در ذیل این کلمه نویسد: الجمهره گویدشهمیل اسم است و آن برادر عتیک است و او پدر قبیله ای است که قسمت بزرگی از آن در فارسند. اما در ضبط کلمه و اینکه آیا عربی و یا معرب است مطلبی نیاورده است. و مؤلف الاشتقاق در ذکر فرزندان ’اسد بن عمران’ گوید: پسران اسد، عتیک و شهمیل اند و فیروزآبادی شهمیل را بکسر ’ش’ ضبط کرده اما مؤلف لسان العرب به فتح ’ش’ آورده و او را پدر بطنی و برادر عتک خوانده است
لغت نامه دهخدا
شهمیل
(شَ)
از قرای مرو است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیل
تصویر شمیل
(پسرانه)
باد شمال، نام روستایی در نزدیکی بندرعباس
فرهنگ نامهای ایرانی
(شَ)
لقب یزدجردبن شهریار. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شهریک شود. یزدجرد شهریل بگریخت و به مرو شد و عبدالله بن عامر، مجاشعبن مسعود السلمی را پس یزدجرد بفرستاد. (تاریخ سیستان ص 80)
لغت نامه دهخدا
امین بن ابراهیم. در ده کفرشیما از قرای لبنان بدنیا آمد و مبادی نحو، حساب، ادبیات و زبان انگلیسی را در دانشگاه آمریکایی بیروت آموخت. بعد در سال 1854م. به انگلستان سفری کرد، سپس به تجارت پرداخت و ثروتی فراوان به دست آورد، ولی بعد به سبب ناسازگاری مزاجش تجارت را ترک کرد و به مصر رفت و در آنجا در شمار قضات پاکدامن، راستگو و موثق معروف شد و در سال 1886م. روزنامۀ حقوق را منتشر ساخت و درعین حال به تألیف کتب و نوشتن مقالات و انشاء اشعارو قصاید بلند پرداخت. از آثار اوست: 1- السدره الجلیه فی الاحکام القضائیه چ مصر 1885م. 2- المبتکر چ بیروت 1869م. 3- النظام الشوری چ اسکندریه 1879م. 4- الوافی چ اسکندریه 1879م. (از معجم المطبوعات مصر)
ابن جنبار. شاعری است از عرب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شمال. (ناظم الاطباء). لغتی است در شمال (شمال) که بادی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شمال شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در خاور بندرعباس. حدود: شمال: دهستان سیاهو و احمدی. خاور: بخش میناب. جنوب: دریای عمان. باختر: دهستان ایسین. موقعیت: جلگه و گرم و مرطوب. آب: از رودخانه، چاه و قنات. محصول عمده: غلات و خرما. آبادی: 144. جمعیت: حدود 18 هزارتن. مرکز دهستان: قریۀ شمیل. دیه های مهم: حسن لنگی، جلابی، قلعه قاضی، تخت سردره و زیارت. راه شوسۀ بندرعباس به میناب از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). از بلوکات ناحیۀ عباسی. طول و عرض: 36 هزار گز. حد شمالی: برودان احمدی. شرقی: میناب. جنوبی: خلیج فارس. غربی: ایسین. مرکز آن قصبۀ شمیل است و 17 قریه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ)
ابن ناتی. از تبع تابعین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا