میش چشمی و نیکو از آن، یا شهله آن است که حدقۀ چشم بسرخی زند و خطهای سرخ نبوده باشد مانند شکله، لیکن آن عبارت است از کمی سیاهی حدقه بحدی که گویا مایل بسرخی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). میش چشمی، و گفته اند در شهله سیاهی چشم کمتر از زرقه است و خطوط سرخ ندارد. (ناظم الاطباء)
میش چشمی و نیکو از آن، یا شهله آن است که حدقۀ چشم بسرخی زند و خطهای سرخ نبوده باشد مانند شکله، لیکن آن عبارت است از کمی سیاهی حدقه بحدی که گویا مایل بسرخی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). میش چشمی، و گفته اند در شهله سیاهی چشم کمتر از زرقه است و خطوط سرخ ندارد. (ناظم الاطباء)
شالی که بر دوش اندازند و یا بر سر مانند دستار پیچند. (از برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از انجمن آرا) : اوصاف شمله بر علم زر نوشته اند القاب بندقی به سراسر نوشته اند. نظام قاری. شمله کاین عزتم ز دولت اوست گردنم زیر بار منت اوست. نظام قاری. خرم آن شمله که با ریشه خیالی دارد خوشدل آن خرقه که با وصله وصالی دارد. نظام قاری. امیدوارم که عاطفت آن حضرت چون شمله شامل حال این تنگ لباس گشته بفرمایید. (نظام قاری ص 148) ، علاقۀ دستار. تحت الحنک. شاشوله. شاغوله. (ناظم الاطباء). علاقۀ دستار. (از برهان). - شملۀ دستار، ریشه و طره و علاقه و دنبوقه و فش پایان آن که زینت دستار است و آن تارهای آن است بی پود. (یادداشت مؤلف) : غذبه، شملۀ دستار. سمط، شملۀ دستار بر سینه و هر دو کتف افتاده. (منتهی الارب). ، دم. دنباله. دنبال. (یادداشت مؤلف)
شالی که بر دوش اندازند و یا بر سر مانند دستار پیچند. (از برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از انجمن آرا) : اوصاف شمله بر علم زر نوشته اند القاب بندقی به سراسر نوشته اند. نظام قاری. شمله کاین عزتم ز دولت اوست گردنم زیر بار منت اوست. نظام قاری. خرم آن شمله که با ریشه خیالی دارد خوشدل آن خرقه که با وصله وصالی دارد. نظام قاری. امیدوارم که عاطفت آن حضرت چون شمله شامل حال این تنگ لباس گشته بفرمایید. (نظام قاری ص 148) ، علاقۀ دستار. تحت الحنک. شاشوله. شاغوله. (ناظم الاطباء). علاقۀ دستار. (از برهان). - شملۀ دستار، ریشه و طره و علاقه و دنبوقه و فش پایان آن که زینت دستار است و آن تارهای آن است بی پود. (یادداشت مؤلف) : غذبه، شملۀ دستار. سمط، شملۀ دستار بر سینه و هر دو کتف افتاده. (منتهی الارب). ، دم. دنباله. دنبال. (یادداشت مؤلف)
تأنیث مهمل، بی نقطه (از حروف). - حروف مهمله، مقابل حروف منقوطه. حرفهایی که نقطه ندارند چون حاء مهمله، راء مهمله و غیره و این را چون تأکیدی کردند چه آنگاه که حاء نویسند مشهود است که بی نقطه است و افزودن کلمه ’مهمله’ چون تأکیدی باشد برای احتراز از غلط کاتب. بی نقطه. غیر معجم. مقابل معجمه. مقابل منقوطه. ، نزد منطقیان عبارت است بر قسمتی از قضیۀ حملیه و شرطیه. قضییه مهمله، قضیه ای که سور ندارد مقابل محصوره. رجوع به حملیه و شرطیه و نیز رجوع به قضیه شود
تأنیث مهمل، بی نقطه (از حروف). - حروف مهمله، مقابل حروف منقوطه. حرفهایی که نقطه ندارند چون حاء مهمله، راء مهمله و غیره و این را چون تأکیدی کردند چه آنگاه که حاء نویسند مشهود است که بی نقطه است و افزودن کلمه ’مهمله’ چون تأکیدی باشد برای احتراز از غلط کاتب. بی نقطه. غیر معجم. مقابل معجمه. مقابل منقوطه. ، نزد منطقیان عبارت است بر قسمتی از قضیۀ حملیه و شرطیه. قضییه مهمله، قضیه ای که سور ندارد مقابل محصوره. رجوع به حملیه و شرطیه و نیز رجوع به قضیه شود