جدول جو
جدول جو

معنی شهلاء - جستجوی لغت در جدول جو

شهلاء
(شَ)
از آبهای بنی عمرو بن کلاب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهلا
تصویر شهلا
(دخترانه)
چشم زیبا، چشم فریبنده، زن سیه چشم، دارای رنگ سیاه چون رنگ چشم میش، رنگ میشی، نوعی نرگس که حلقه وسط آنسرخ یا بنفش است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهلا
تصویر شهلا
اشهل، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی نرگس که حلقۀ وسط آن سرخ یا کبود است مثلاً نرگس شهلا
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
نام کوهی است و بعضی گویند ولایت است و بعضی دیگر گویند نام جایی و مقامی است نزدیک بکوه الوند. (از برهان). نام کوه، و شاید که بدل از سیلان باشد. (غیاث). نام کوهی است. (جهانگیری) (تاج العروس). کوهی است، اما صحیح آن ثهلان است چنانکه در قاموس آورده عربی است و شاید معرب کرده باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). کوهی است، اما در قاموس ثهلان آورده و این صحیح است. (رشیدی). در جای دیگر نیافتم و گمان میکنم تصحیف ’ثهلان’ باشد که کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیۀ شریف. (از یادداشت مؤلف) :
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و شهلان.
خاقانی (از حاشیۀ برهان چ معین).
با سنگ گهر بگاه احسان
جودی و حری و قاف و شهلان.
خاقانی.
شراری جهد زآهن نعل اسبش
که حراقش اروند و شهلان نماید.
خاقانی.
پیش آن بادپرستان بشکوه
کوه شهلان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی.
ز اختران هدی او چو آفتاب آمد
ز راسخان علوم او چو کوه شهلان بود.
شرف شفروه.
و رجوع به ثهلان و ترجمه تاریخ یمینی ص 158 شود
لغت نامه دهخدا
(شَلْ لا)
مؤنث اشل، گویند: امراءه شلاء، زن تباه دست. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زن تباه دست. (منتهی الارب) (از آنندراج). دست خشک. (دهار). تأنیت اشل، زن که دست وی شل باشد. (یادداشت مؤلف).
- عین شلاء، چشمی که بینایی آن رفته باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
- ید شلاء، دست تباه و خشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشعل. استری که در دم آن سپیدی بود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأنیث اشعل. (یادداشت مؤلف) (اقرب الموارد). مؤنث اشعل، و اگر تمام دم سپید باشد آنرا اصبغ نامند. (از آنندراج). و رجوع به اشعل شود، رنگی از رنگهای چشم. (یادداشت مؤلف). کسی که به خلقت چشم وی به سرخی زند. (از اقرب الموارد).
- غره شعلاء، سفیدی که یکی از چشمها را میگیرد تا در آن داخل میشود. (از اقرب الموارد). و رجوع به اشعل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام ملکی است که روباه آنجا درازمو باشد. (غیاث) (از آنندراج). شاید دگرگون شدۀ سقلاب باشد
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ)
جمع واژۀ شهید. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). رجوع به شهید شود.
- شهداء کربلا، شهدای کربلا. آنانکه در روز عاشورا در کربلا شهید شدند. شهداء از اولاد امام حسین (ع) : علی اکبر. شهداء از اولاد امام حسن (ع) : عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن، ابوبکر بن حسن. شهداء از اولاد علی بن ابیطالب (ع) : عباس بن علی، عبدالله بن علی، جعفر بن علی، عثمان بن علی، محمد بن علی. شهداء از اولاد جعفر بن ابی طالب: محمد بن عبدالله بن جعفر، عون بن عبدالله بن جعفر. شهداء از اولاد عقیل بن ابی طالب: مسلم بن عقیل به کوفه، عبدالله بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل. و مسعودی گوید مجموع شهدای روز عاشورا به کربلا 87 تن بوده اند، لیکن مشهور 72 است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام قلعۀ ماردین. (سفرنامۀ ابن بطوطه) ، قلعۀ حلب. (ابن بطوطه) (از دمشقی). لقب شهر حلب از آن جهت که اغلب سنگهای ساختمانهای آن شهر با گچ سفیدرنگ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام جایگاهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشکل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). حاجت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشکل شود، گوسپند تهیگاه سپید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گوسپند سیاه. (مهذب الاسماء). گوسپند سپید. (دهار) ، چشم سرخ و سپید. ج، شکل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم سرخ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مأخوذ از بیطره تازی، پزشکی ستور. بیطاری. دانش بیطار. کار بیطار. فعل بیطار. علم بیطار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید. مونث اشهب مادیان سپید و سیاه رنگ خاکستری، سال یخبندان سال سرما زدگی، زمین یخ زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهاء
تصویر شهاء
تیز ورن
فرهنگ لغت هوشیار
موژان میش چشم: زن، نرگس سیا گونه ای از نرگس که میان آن به جای زردی سیاهی است، چشم سیاه گراینده به سرخی، نیاز مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند، مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند. زن میش چشم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شهید، کشتگان در راه خدا حاضر شاهد، عالم غیب و حاضر، یکی از اسما الحسنای خدا، کشته شده در راه خدا و دین جمع شهدا (ء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهباء
تصویر شهباء
((شَ))
خال خالی، رنگ سفید که خال های سیاه داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهلا
تصویر شهلا
((شَ))
مؤنث اشهل، زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و زیبا باشد
فرهنگ فارسی معین