جدول جو
جدول جو

معنی شهریک - جستجوی لغت در جدول جو

شهریک
(شَ)
شهریگ. به عربی رئیس الکوره، کسی بوده است که شهری در زیر فرماندهی او بوده و او را از میان طبقۀ دهقانان اختیار مینمودند. حاکم شهر. یکی از اصناف حکام ایالات در دورۀ ساسانی. رجوع به ترجمه فارسی ایران در زمان ساسانیان ص 161، 183، 86، 87 و تاریخ حقوق علی آبادی و شهربان و شهرگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرین
تصویر شهرین
(پسرانه)
نام یکی از نجبای ایرانی در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهریر
تصویر شهریر
شهریور، ماه ششم سال خورشیدی، ماه آخر تابستان، روز چهارم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
هزینۀ استفاده از خدمات یک مؤسسه برای یک دورۀ معیّن، اجرت و حقوق ماهیانه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
لقب یزدجردبن شهریار. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شهریک شود. یزدجرد شهریل بگریخت و به مرو شد و عبدالله بن عامر، مجاشعبن مسعود السلمی را پس یزدجرد بفرستاد. (تاریخ سیستان ص 80)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یکی از مرزبانان و نجبای ایرانی از دودۀ مهران مرزبان بیت درائی بوده است. (از ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 159). در نامۀ اعمال شهیدان اشارات متفرقی راجع به احوال نجبا مذکوراست: بعد از مرگ شهرین که از دودمان مهران بود برادرش کس فرستاد تا پسر شهرین گشن یزداد (قدیس سابها) راطلب کرد. (ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 341)
لغت نامه دهخدا
(شَ ری یَ)
نوعی از اسب تاتاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، شهاری. (اقرب الموارد) ، مؤنث شهری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ ری یَ / یِ)
بمعنی ماه. یعنی مشاهره. سرماهی. ماهانه. ماهیانه. مقرری که هر ماه یک بار پرداخته شود. (یادداشت مؤلف).
- شهریۀ مدارس، پولی که شاگردان ماهانه بمدرسه می پردازند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کره سنی بخش شاهپور شهرستان خوی، دارای 170 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، 315 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ)
سهریز. فارسی و معرب. تمر شهریز مذکور است در سهریز. (از منتهی الارب). تمر سهریز و بالنعت و بالاضافه، نوعی از خرما. (منتهی الارب). رجوع به سهریز و فهرست المعرب جوالیقی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
سرماهی، ماهیانه، مقرری که هر ماه یکبار پرداخت شود
فرهنگ لغت هوشیار
ماه ششم از سال شمسی آخرین ماه تابستان، روز چهارم از هر ماه شمسی، نام فرشته ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
((شَ یَّ))
پولی که بابت خدمتی پرداخت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
الرّسوم الدّراسيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
Tuition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
frais de scolarité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
плата за навчання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
ada ya masomo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
плата за обучение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
فیس
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
টিউশন ফি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
ค่าเล่าเรียน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
授業料
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
öğrenim ücreti
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
czesne
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
שְׂכַר לִימּוּדִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
수업료
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
biaya kuliah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
ट्यूशन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
Studiengebühren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
matrícula
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
retta scolastica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
mensalidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
学费
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
collegegeld
دیکشنری فارسی به هلندی