جدول جو
جدول جو

معنی شهرپیر - جستجوی لغت در جدول جو

شهرپیر
(شَ)
دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست میان آباده و اصفهان. 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرگیر
تصویر شهرگیر
(پسرانه)
فاتح شهر، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و سالار اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهریور
تصویر شهریور
(پسرانه)
نام فرشته نگهبان آتش، نام ماه ششم از سال شمسی، نام روز چهارم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهروین
تصویر شهروین
(پسرانه)
شهنام، از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهریار
تصویر شهریار
(پسرانه)
پادشاه، شاه، فرمانروا، حاکم، یارشهر، نام پسر برزو، پسر سهراب، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر شیرین و خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرویه
تصویر شهرویه
(دخترانه)
نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهریر
تصویر شهریر
شهریور، ماه ششم سال خورشیدی، ماه آخر تابستان، روز چهارم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهریار
تصویر شهریار
بزرگ تر شهر، فرمانروای شهر، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرپنیر
تصویر شیرپنیر
گیاهی خودرو با ساقۀ راست، برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد، علف پنیر، علف شیر، غالیون
نوعی پارچۀ نازک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی شیرینی که از شکر و آرد برنج یا آرد گندم به شکل نقل درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرگیر
تصویر شیرگیر
شیر گیرنده، کسی که شیر را شکار می کند، کنایه از دلیر، پرزور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
رئیس شهرداری، نگهدارندۀ شهر، نگهبان شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهریور
تصویر شهریور
ماه ششم سال خورشیدی، ماه آخر تابستان، روز چهارم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
نام یکی از دهستانهای حومه شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهر واقع و محدود است از خاور به دهستان چقلوندی از باختر به دهستان ویمله. از شمال به بخش سلسله. از جنوب به دهستان کرگاه بخش ویسان. آب آن از رود خانه خرم آباد و قنوات و چشمه سارهای متعدد. از 30 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 7800 نفر و ساکنین از طوایف حسنوند، بیرالوند، کمالوند و سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
ویلیام. بزرگترین شاعر درام نویس انگلستان (متولد استراتفورد 1564، متوفای 1616 میلادی). از زندگانی وی اطلاعات دقیق در دست نیست. گویند پدرش بازرگانی معروف به ود و در آموزش و پرورش سه پسرش کوشش بسیار کرد. شکسپیر در 19سالگی در زادگاه خود با دختری که هشت سال از وی بزرگتر بود ازدواج کرد، ولی این ازدواج ثمره ای جز بدبختی برای او نداشت و او ناگزیر شهر خود را ترک کرد و به لندن رفت و در شهر اخیر مدتی در نهایت فقر روزگار گذرانید و بسبب تهیدستی به نگهبانی اسبان در مقابل در تآترها مشغول گردید. علاقۀ شدید وی به نمایش موجب شد که در سال 1585 یا 1586م. او را در گروه هنرپیشگان لرد لسستر که اندکی بعد به دریافت عنوان ’بازیگران مخصوص ملکه’ مفتخر شد بکار گمارند. در سال 1592 در کار بازیگری و نمایشنامه نویسی شهرتی بدست آورد و در سال 1594 نام وی بعنوان یکی از سه بازیگر مهم گروه مزبور برده شده است. این گروه به رهبری یکی از همشهری های شکسپیر رهبری میشد که چند سال بعدتآتر دیگری در لندن تأسیس کرد. شکسپیر در این تآتربا اقتباس از نمایشنامه های باستانی و نمایش نمایشنامه های مضحک افکار عمومی را متوجه خویش کرد و موفقیت بدست آورد... چون خسته و فرسوده شده بود در سال 1611از تآتر دست کشید و به شهر خود نزد خانوادۀ خویش بازگشت و چندی در گمنامی بسر برد. پس از مرگ وی جسدش را بدون تشریفات در کلیسای استراتفورد بخاک سپردند ولی پس از مدتی بر سر گورش آرامگاهی بزرگ ساختند. شکسپیر را پدر نمایشنامه نویسی انگلستان بشمار می آورند. وی موضوع بسیاری از نمایشنامه ها را از تاریخ روم باستان و کتاب پلوتارخ برگزیده و به نیروی تصور و تخیل بصورت تراژدیهای زیبا درآورده است. سبک نویسندگی او به مکتب کلاسیسم تعلق دارد. نمایشنامه های شکسپیر را به تراژدی، کمدی و نمایشنامه های تاریخی تقسیم میکنند، نمایشنامه های اخیر وی ترکیبی از تراژدی و کمدی است. آثار مهم او عبارتند از: اتللو، مکبث، هملت، جولیوس قیصر، رومئو و جولیت، تاجر ونیزی، لیرشاه، رؤیای شب نیمۀ تابستان، هنری ششم، دو نجیب زادۀ ورونایی، ریچارد سوم، تیتوس آندرونیکوس، جان شاه، ریچارد دوم، هنری چهارم، هیاهوی بسیار برای هیچ، هنری پنجم، تروئیلوس و کرسیدا، آنتونیوس و کلئوپاترا، تیمون آتنی، پریکلس، کوریولانوس، قصۀ زمستانی، هنری هشتم. اشعار غنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای انگلیسی است، از جملۀ منظومه های اوست: ونوس و آدونیس، زایر پرشور، غزلیات. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
گرفتار. ظاهراً مانند نمک گیر:
مشوبر طرۀ شیرین شکرگیر
وگر گیری نخست از خویشتن گیر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَهْ)
مخفف شاه پیل. شاه فیلان. فیل بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) :
پیل در گل مانده را شه پیل باید تا کشد.
؟ (از مجموعۀ مختصر امثال).
، به اصطلاح شطرنج، رخی که در قلعه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
خلفای اربعه. چهاریار:
گه با چهارپیر زبان کرده در دهن
گه با دوطفل در دهن افکنده ریسمان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ دَ / دِ)
کاغذی که در او شکّر و امثال آن پیچند. (آنندراج). کاغذی که حلواها را بدان می پیچند. (ناظم الاطباء) :
کاغذ خام بود شکّرپیچ
کاغذ پخته بود معنی سنج.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف شهریور. بمعنی شهریور است که ماه ششم شمسی باشد. (از برهان چ معین) :
ز شهریر بادی تو پیروزگر
بنام بزرگی و فر و هنر.
فردوسی.
، روز چهارم است ازهر ماه شمسی. (برهان). و شهریور نیز گویند. (ناظم الاطباء). روز شهریور. (یادداشت مؤلف) :
چو درروز شهریر آمد بشهر
ز شادی همه شهر را داد بهر.
لبیبی.
رجوع به شهریور شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ بُ)
گیرندۀ شهر. فاتح شهر:
یکی نامه فرمود پس تا دبیر
نویسد ز اسکندر شهرگیر.
فردوسی.
نبشتند پس نامه ای بر حریر
ز شاهنشه اسکندر شهرگیر.
فردوسی.
چنین گفت با او یکی مرد پیر
که ای شاه نیک اختر شهرگیر.
فردوسی.
گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق
از کمند شهریار شهرگیر شهردار.
فرخی.
خنیده به کلک و ستوده بتیر
بدین گنج بخش و بدان شهرگیر.
(گرشاسبنامه ص 10).
شاه جهان اسکندر شهرگیر میفرماید... (اسکندرنامه). از اسکندر ذوالقرنین شاه شاهان شهرگیر... (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام سردار سپه اردشیر بابکان. (از ولف) :
یکی مرد بد نام او شهرگیر
خردمند و سالار شاه اردشیر.
فردوسی.
فرودآمد از دژ دوان اردشیر
پیاده بشد پیش او شهرگیر.
فردوسی.
دوان دیدبان شد سوی شهرگیر
که پیروزگر گشت شاه اردشیر.
فردوسی
نام مردی که در میان لشکر اسکندر بوده است. (از ولف) :
یکی مرد بد نام او شهرگیر
بدستش زن و شوی گشته اسیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهر گیر
تصویر شهر گیر
پادشاهی که کشوری را تصرف کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهریار
تصویر شهریار
کلانتر و بزرگ شهر، حاکم
فرهنگ لغت هوشیار
نام فرشته ایست موکل برآتش و موکل بر جمیع فلزات و تدبیر امور و مصالح، و ماه ششم از سال خورشیدی که ماه آخر تابستان نیز میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرگیر
تصویر شیرگیر
گیرنده شیر و پیروزمند، شجاع، دلیر و دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شه پیل
تصویر شه پیل
شاه فیلان، فیل بزرگ، (شطرنج) رخی که در قلعه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرگیر
تصویر شکرگیر
گرفتار، نمک گیر
فرهنگ لغت هوشیار
ماه ششم از سال شمسی آخرین ماه تابستان، روز چهارم از هر ماه شمسی، نام فرشته ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
حافظ نظم و شهر
فرهنگ لغت هوشیار
((~. پَ))
گونه ای نقل به شکل آب نبات های درشت و تقریباً چهار گوش و مکعب شکل که با مواد معطر از قبیل زنجبیل و وانیل خوشبو و مطبوع شده و در شب های عزاداری به صورت نذر و خیرات پخش می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهریور
تصویر شهریور
((شَ وَ))
ماه ششم از سال شمسی، نام روز چهارم از هر ماه شمسی، نام فرشته ای در دین زرتشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهریار
تصویر شهریار
((شَ))
فرمانروای شهر، پادشاه، از نام های پسران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
نگه دارنده شهر، رییس شهرداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهریار
تصویر شهریار
سلطان
فرهنگ واژه فارسی سره