جدول جو
جدول جو

معنی شهرضا - جستجوی لغت در جدول جو

شهرضا
(شَ رِ)
مرکز شهرستان شهرضاست که در سر راه اصفهان به شیراز واقع است و 27215 تن سکنه دارد. توضیح آنکه نام قدیم آن ’قمشه’ بود و در عصر سلطنت رضاشاه نام آن تبدیل به شهرضا گردید (1314 هجری شمسی) ، (شهرستان...) شهرستانی است در جنوب اصفهان و شامل دو بخش است (بخش حومه شهرضا، بخش سمیرم بالا) و جمعاً دارای 136 آبادی و 137804 تن سکنه است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهروا
تصویر شهروا
سکه ای که فقط در قلمرو فرمان روای محلی ضرب کنندۀ آن رواج داشت، برای مثال بزرگ زادۀ نادان به شهروا ماند / که در دیار غریبش به هیچ نستانند (سعدی - ۱۲۱)، سکه ای که ارزش حقیقی آن کمتر از ارزش اسمی آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
دهی از دهستان بخش حومه شهرستان شهرضا است که 1134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ /رُو)
دهی است از دهستان حومه بخش سمیرم شهرستان شهرضا واقع در 8 هزارگزی جنوب شهرضا و 4 هزارگزی باختر شوسۀ شهرضا به آباده. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و باغهای انگور و شغل اهالی زراعت و راه ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. واقع در 52هزارگزی جنوب باختری سمیرم متصل براه مالرو خفر به شیبانی، این دهکده کوهستانی و دارای 200 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالی و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو و یک باب دبستان و زیارتگه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جرقویه بخش حومه شهرستان شهرضا واقع در 15هزارگزی شمال خاوری شهرضا و ده هزارگزی خاور شوسۀ شهرضا به اصفهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سمیرم بخش حومه شهرستان شهرضا با 246 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش حومه شهرستان شهرضا. دارای 922 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، انگور، زردآلو، خربوزه و هندوانه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عَ ب بادِ وُ)
ده مخروبه ای است از دهستان سمیرم پایین بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سمیرم حومه شهرستان شهرضا در 45 هزارگزی باختر شهرضا متصل براه حسن آباد و طالخونچه. جلگه و معتدل است. 933 تن سکنۀ فارسی زبان دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ده مخروبه ای است از بخش سیمرم بالا شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از دهستان حومه بخش حومه شهرستان شهرضا، سکنۀآن 533 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بادام و منداب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجاکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز دهستان جرقویه بخش حومه شهرستان شهرضاست در 72 هزارگزی خاور شهرضا متصل براه جرقویه به شهرضا. جلگه و معتدل است. 2567 تن سکنۀ فارسی زبان دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، پنبه، پسته، انگور و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوال بافی است. راه ماشین رو و پاسگاه ژاندارمری و در حدود 10 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جرقویه بخش حومه شهرستان شهرضا. 44هزارگزی شمال خاور شهرضا کنار راه حسین آباد به نصیرآباد. جلگه، معتدل. سکنه 1345 تن. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه ماشین رو. دبستان و در حدود 8 باب دکان دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
دهی است از دهستان جرقویه بخش حومه شهرستان شهرضا دارای 478 تن سکنه. محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت. راه ماشین رو دارد. معدن نمک دارد ولی استخراج نشده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
شاید از شهرروا باشد. چاو. (یادداشت مؤلف). ظاهراً مخفف شهرروا. (فرهنگ نظام). گویند پادشاهی زر قلب و ناسره زد و آنرا شهروا نام کرد و بنابر شدت و تندی خوی در ملک خود رایج گردانید و در غیر ملک او به هیچ نمی گرفتند. (از برهان). درم و دینار ناسره که خصوصاً در یک شهر رایج باشد، و این در اصل ’شهرروا’ بود یک ’ر’ را مطابق قاعده حذف کردند، و نیز آن درم ناسره که یکی از ملوک ظالم در ملک خود بزور رایج کرده بوده در ملک دیگران رواج نیافت، و ظاهراً به این معنی در اصل شه روا بود. (غیاث) (از رشیدی) (از جهانگیری). زر و سیم ناسره که درملکی رایج و روا و در غیر آن ناروا باشد. نقیض شهرروا. (ناظم الاطباء). رجوع به شهرروا شود:
بزرگ زادۀ نادان به شهروا ماند
که در دیار غریبش به هیچ نستانند.
سعدی (گلستان).
، در منتخب نوشته که نوعی از خرمهره که کوچک باشد بقدر تخم خرما. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
بعضی از مردم قم روایت کنند که دیه خمانی بنا کرده شده است بر دست مردی نام او شهرواو این دیه را بنا نهاد بنام خود. (تاریخ قم ص 65)
لغت نامه دهخدا
(شَ رُ)
یکی از اصطلاحات شطرنج بازان. (ناظم الاطباء). ’شاه’ و ’رخ’ دو مهره اند در شطرنج اما ترکیب و اصطلاح فوق جای دیگر دیده نشد.
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان حومه بخش حومه شهرستان شهرضا که در 26 هزارگزی جنوب خاور شهرضا بر کنار شوسۀشهرضا به آباده در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 315 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و پنبه و سنجد و زردآلو و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان شهرضا با 630 تن سکنه. محصول آن غلات، پنبه و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی از دهستان سمیرم بالا شهرستان شهرضا. سکنۀ آن 1500 تن. آب آن از رودخانه است و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه ماشین رو دارد. دبستان، پاسگاه ژاندارمری و در حدود 17 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ عَ)
دهی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا که در 58 هزارگزی شمال باختر سمیرم، کنار راه سویگان به سمیرم واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
ده کوچکی است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. در 46هزارگزی جنوب باختر سمیرم واقع است. 51 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
مزرعۀ کوچکی است از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا. دوهزارگزی باختر شهرضا، 8هزارگزی راه ماشین رو شهرضا به قمبران. جلگه، معتدل. سکنه سه تن. زبان فارسی. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
پولی که ارزش حقیقی آن کمتر از بهای اسمی آن باشد و بنابراین در غیر محلی که ضرب شده ارزش چندان ندارد: بزرگزاده نادان بشهروا ماند که در دیار غریبش بهیچ نستانند 0 (گلستان 114)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهروا
تصویر شهروا
((شَ))
پولی که ارزش حقیقی آن کمتر از ارزش رسمی آن بوده، زر ناخالص
فرهنگ فارسی معین
بی ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی