جدول جو
جدول جو

معنی شهرری - جستجوی لغت در جدول جو

شهرری
(شَ رِ رَ)
معروف به شاهزاده عبدالعظیم یا حضرت عبدالعظیم، و آن بعلت بودن مرقد امامزاده عبدالعظیم بن عبدالله بن عبدالله بن حسین بن زید بن الامام حسن در آنجاست. رجوع به ری و عبدالعظیم بن عبداﷲ... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهریر
تصویر شهریر
شهریور، ماه ششم سال خورشیدی، ماه آخر تابستان، روز چهارم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
منسوب به شهاره و کسانی بدین نسبت منسوبند. رجوع به شهاره شود
لغت نامه دهخدا
ظاهراً نام جانوری است و ابوالفتوح رازی این کلمه را در عبارت ذیل (چ 1 ج 2 ص 223) آورده است اما معنی آن معلوم نشد: ’و هرکه روباهی بکشد یا خرگوشی یا آهویی صید کند و بکشد بر او گوسفندی باشد و هرکه شهروی بکشد بر او بره ای باشد از شیر بازستده و به چرا آمده و هرکه موش دشتی بکشد...’ در شرح آیۀ شریفۀ:... من قتله منکم متعمداً فجزاءٌ مثل ما قتل من النعم یحکم به ذواعدل منکم هدیاً بالغ الکعبه... الخ. (قرآن 95/5)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف شاهروی. روی شاه. رویی چون شاه. چهره ای چون چهرۀ شاه
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یک تن ایرانی اصیل که معاصر یزدگرد سوم بود با ماهوی. (فهرست ولف). نام یکی از اعیان ایرانی زمان یزدگرد. (لغات شاهنامه) :
نشست او و شهروی بر پای خاست
بماهوی گفت این دلیری چراست.
فردوسی
نام دانشمندی که در دربار شاپورهرمزد و نرسی بوده است. (فهرست ولف). نام خردمندی از درباریان شاپور هرمز. (لغات شاهنامه) :
یکی موبدی بود شهروی نام
خردمند و شایسته و شادکام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ / رِ)
شهرت. معروفیت:
چونک می بیند که میل دلبر اندر شهرگیست
اشک می بارد ز رشک آن صنم از دیدگان.
مولوی (دیوان شمس تبریزی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف شهریور. بمعنی شهریور است که ماه ششم شمسی باشد. (از برهان چ معین) :
ز شهریر بادی تو پیروزگر
بنام بزرگی و فر و هنر.
فردوسی.
، روز چهارم است ازهر ماه شمسی. (برهان). و شهریور نیز گویند. (ناظم الاطباء). روز شهریور. (یادداشت مؤلف) :
چو درروز شهریر آمد بشهر
ز شادی همه شهر را داد بهر.
لبیبی.
رجوع به شهریور شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قریه ای است دوفرسنگی کمتر جنوبی کاکی به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به شهر عربی، که ماه باشد. (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماه ششم از سال شمسی آخرین ماه تابستان، روز چهارم از هر ماه شمسی، نام فرشته ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهری
تصویر شهری
ساکن شهر، شهر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
شهرنشین، ولایتی
متضاد: روستایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شهری
تصویر شهری
حضريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شهری
تصویر شهری
Municipal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شهری
تصویر شهری
municipal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شهری
تصویر شهری
міський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهری
تصویر شهری
市の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شهری
تصویر شهری
муниципальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهری
تصویر شهری
بلدیاتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شهری
تصویر شهری
পৌর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شهری
تصویر شهری
เทศบาล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شهری
تصویر شهری
ya jiji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شهری
تصویر شهری
belediye
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شهری
تصویر شهری
עירוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شهری
تصویر شهری
miejski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهری
تصویر شهری
시의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شهری
تصویر شهری
kota
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شهری
تصویر شهری
नगरपालिका
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شهری
تصویر شهری
gemeentelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شهری
تصویر شهری
municipal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شهری
تصویر شهری
kommunal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهری
تصویر شهری
municipal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شهری
تصویر شهری
市政的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شهری
تصویر شهری
municipale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی