صورتی از ’شهر حاکم’ به لغت پارسی قدیم طبری یعنی حاکم شهر، چه به رسم خود کلمه شهر را بر کلمه ’حاکم’ مقدم داشته اند و ’حا’ رابه ’آ’ تبدیل کرده. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
صورتی از ’شهر حاکم’ به لغت پارسی قدیم طبری یعنی حاکم شهر، چه به رسم خود کلمه شهر را بر کلمه ’حاکم’ مقدم داشته اند و ’حا’ رابه ’آ’ تبدیل کرده. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
یکی از مقدمان گرگان و از همراهان باکالیجار خال انوشیروان پسر فلک المعالی منوچهر و نایب او در حکومت مازندران بروزگار خردسالی وی. در سفر مسعود به گرگان و هنگام تاختنش بر باکالیجار، شهرآگیم به ضرب گرز خود مسعود از اسب درافتاد و گرفتار آمد. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب صص 451- 459 شود استندارشهرآگیم بن نماور. وی بسال 640 هجری قمری از طرف حاکم گیلان مغلوب گردید. (ترجمه سفرنامۀ رابینو ص 49)
یکی از مقدمان گرگان و از همراهان باکالیجار خال انوشیروان پسر فلک المعالی منوچهر و نایب او در حکومت مازندران بروزگار خردسالی وی. در سفر مسعود به گرگان و هنگام تاختنش بر باکالیجار، شهرآگیم به ضرب گرز خود مسعود از اسب درافتاد و گرفتار آمد. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب صص 451- 459 شود استندارشهرآگیم بن نماور. وی بسال 640 هجری قمری از طرف حاکم گیلان مغلوب گردید. (ترجمه سفرنامۀ رابینو ص 49)
زهرآلوده و دارای زهر. (ناظم الاطباء). آمیخته به زهر. زهرآلود. سمی. (فرهنگ فارسی معین). زهردار. زهرآلود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نه شکنجی که بود زهرآگین نه شکنجی که بود دوغ آگنج. سوزنی (یادداشت ایضاً)
زهرآلوده و دارای زهر. (ناظم الاطباء). آمیخته به زهر. زهرآلود. سمی. (فرهنگ فارسی معین). زهردار. زهرآلود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نه شکنجی که بود زهرآگین نه شکنجی که بود دوغ آگنج. سوزنی (یادداشت ایضاً)