جدول جو
جدول جو

معنی شهرآرائی - جستجوی لغت در جدول جو

شهرآرائی(شَ)
شهرآرایی. آذین بندی شهر:
عروس شب چو نقش افکند بر دست
به شهرآرائی انجم کله بست.
نظامی.
اشراف خلایق بخدمت استقبال مسارعت نمودند و اصناف دیگر بشهرآرائی مشغول گشتند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرآرایی
تصویر شهرآرایی
زینت بستن شهر، آرایش شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهرآرا
تصویر شهرآرا
آرایندۀ شهر، آرایش کنندۀ شهر، زیب و زینت بستن شهر، آذین بندی شهر
فرهنگ فارسی عمید
(کِشْ وَ)
عمل کشورآرا. آرایش کشور:
شده شغلم بکشورآرائی
حلقه در گوش من به مولائی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نِ)
مخفف گوهرآرای. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهر آرائی
تصویر شهر آرائی
آذین بندی شهر، آراستن شهر
فرهنگ لغت هوشیار