- شهدیه (شَ دی یَ)
تأنیث شهدی. (یادداشت مؤلف).
- قروح شهدیه، قروح خبیثه. (یادداشت مؤلف)
- قروح شهدیه، قروح خبیثه. (یادداشت مؤلف)
معنی شهدیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هزینۀ استفاده از خدمات یک مؤسسه برای یک دورۀ معیّن، اجرت و حقوق ماهیانه
(تَ هََ ذْ ذُءْ)
لغت نامه دهخدا
جنبیدن دختر و کودک مابین سه سال تا شش سال. یقال: شهدر الجاریه و الغلام، و هو ان یتحرکا مابین ثلاث سنین الی ست و هی شهدره و هو شهدر. (منتهی الارب)
(تَ زَلْ لُ)
لغت نامه دهخدا
هدیه فرستادن و دادن، جدا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
(شَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
آش بلغور. (ناظم الاطباء) ، هر آشی که دارای گوشت و مسکه و سبزیهای خوشبو باشد. (ناظم الاطباء) ، برۀ بریان یا هریسه. (یادداشت مؤلف). هریسه. (دهار). هریسه، و گویند برۀبریان. (مهذب الاسماء).
